راز عجیب: راز موفقیت از نگاه ارل نایتینگل

راز عجیب: راز موفقیت از نگاه ارل نایتینگل

کتابی از جفری گیتومر در خصوص متقاعد سازی می خوندم در بخشی ازآن تاکید شده بود حتما سخنرانی ارل نایتینگل رو برای مدتی هر روز گوش کنید . جناب گیتومر تاکید بر تاثیر این سخنرانی در نحوه سخنرانی و نتایج خوب بر روی سخنرانی خود دارند. لذا در پی دنبال این آثر به نام راز عجیب موفقیت قیام کردم و این نوشتار رو که ترجمه مقاله اصلی ارل نایتینگل هستش تقدیم می کنم . ضمن تشکر از مترجم ، سعی خواهم کرد صدای دوبله شده این سخنرانی رو تقدیم همراهان وفادارم کنم.

راز عجیب: راز موفقیت از نگاه ارل نایتینگل

راز عجیب عنوان مقاله ای است درباره راز موفقیت از ارل نایتینگل (Earl Nightingale) یکی از نخستین نویسندگان و سخنرانان انگیزشی در آمریکاست. آثار و تفکرات ارل نایتینگل در زمینه رمز و راز موفقیت دستمایه بسیاری از بزرگان حوزه انگیزش قرار گرفته است. در این نوشته مقاله ی وی با عنوان راز عجیب (The Strangest Secret) که یکی از مشهورترین نوشته های او در زمینهراز موفقیت است را ترجمه نموده و به طور کامل در دسترس شما عزیزان قرار داده ام.

آیا می دانید چه اتفاقی برای ۱۰۰ نفری که در سن ۲۵ سالگی شروع به فعالیت می کنند و باور دارند که در آینده به موفقیت می رسند خواهد افتاد؟ تا سن ۶۵ سالگی فقط ۵درصد آنها به موفقیت خواهند رسید! چرا اکثر آنها شکست می خورند؟ چه اتفاقی برای آن جرقه اولیه در سن ۲۵ سالگی افتاده است؟ چه اتفاقی برای رویاهای آنها، امید های آنها و برنامه های آنها افتاده است؟ چرا بین آنچه که قصد انجامش را داشته اند و آنچه که به آن تبدیل شده اند چنین اختلاف زیادی وجود دارد؟

راز موفقیت راز موفقیت راز عجیب: راز موفقیت از نگاه ارل نایتینگل Albert Schweitzer

چند سال قبل، خبرنگاری از دکتر آلبرت شویتزر – برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۵۲- سوالی پرسید: دکتر، مشکل بشر امروز چیست؟ پیرمرد لحظه ای مکث کرد و سپس گفت: انسانها فکر نمی کنند.

این همان چیزی است که می خواهم راجع به آن با شما گفتگو کنم. ما در عصری طلایی زندگی می کنیم. دوره ای که در آن زندگی می کنیم میراث دار هزاران سال آرزو و رویای بشر بوده است. در ثروتمند ترین دوره زندگی زمین زندگی می کنیم…سرزمین فرصتها برای تمام انسانها. اگر فرض کنید مجموعه از ۱۰۰ نفر انسان (زن و مرد) دارید که در سن ۲۵ سالگی برای رسیدن موفقیت کار خود را شروع کرده اند، آیا می توانید بگویید زمانی که به سن ۶۵ سالگی برسند چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؟ همه این ۱۰۰ نفر باور دارند که موفق خواهند شد. آنها نسبت به زندگی خوشبین و پر از شور و شوق اند، در چشمان آنها برق عجیبی خودنمایی می کند و زندگی برای آنها بسیار مهیج، جالب و دوست داشتنی می نماید. در سن ۶۵ سالگی، فقط ۵ درصد آنها به موفقیت خواهند رسید و ۹۵ درصد مابقی شکست می خورند به طوری که از میان آنها ۵۴ درصد افراد طوری شکست می خورند که بدون کمک دیگران قادر به گذراندن امورات زندگی خود نیستند!

تعریف موفقیت

برای کشف راز موفقیت ابتدا باید موفقیت را تعریف کنیم و بهترین تعریفی که از موفقیت دیده ام این است:

موفقیت یعنی تحقق تدریجی یک آرمان ارزشمند.

موفقیت یعنی یک معلم مدرسه که درس می دهد چون درس دادن همان چیزی است که او می خواهد انجامش بدهد. موفقیت یعنی یک کارآفرین که کسب و کار خود را شروع کرده است زیرا این همان رویایی است که او می خواسته انجامش بدهد. موفقیت یعنی یک فروشنده که می خواهد بهترین فروشنده شرکتش باشد و همه تلاشش را می کند تا به این مهم دست یابد.

موفقیت یعنی هر کسی که آرمانی معین و ارزشمند دارد، همان کاری که او با خرسندی تمام تصمیم گرفته است انجامش بدهد. اما با تمام این تفاصیل باید بگویم فقط ۵ درصد این افراد، موفق خواهند شد و مابقی متاسفانه شکست خواهند خورد!

رولو می – روانشناس بی بدیل- کتابی عجیب نوشته است با نام “انسان در جستجوی خویشتن” و در این کتاب می گوید:

در جامعه ما بزدلی نقطه مقابل شجاعت نیست بلکه نقطه مقابل شجاعت، همرنگ جماعت شدن است. و از اینجا شما می توانید علت اکثر شکست ها را بیابید.

پیروی از دیگران – مردم مثل دیگران عمل می کنند بدون آنکه بدانند چرا چنین قصدی دارند و یا به کجا قرار است برسند.

ما در سن ۷ سالگی خواندن و نوشتن را آموختیم. ما در سن ۳۰ سالگی آموختیم که برای امرار معاش کسب درآمد نماییم. در این سن نه تنها از عهده مخارج خود برآمدیم بلکه قادر شدیم خرج یک خانواده را نیز تامین کنیم. اما همچنان در سن ۶۵ سالگی نمی دانیم که در ثروتمند ترین سرزمین شناخته شده روی زمین چگونه به استقلال مالی برسیم. چرا؟ همنوایی با دیگران. بیشتر ما دنباله روی آن دسته ۹۵ درصد شکست خورده هستیم. همان گروهی که به موفقیت نرسیده اند.

اهداف

آیا فکر کرده اید که چرا تعداد زیادی از انسانها صادقانه و مخلصانه سخت کار می کنند اما همچنان در زندگی خود چیز دندان گیری بدست نیاورده اند و در مقابل دیگرانی هستند که ظاهرا سخت کار نمی کنند و صاحب همه چیز هستند؟ به نظر می رسد آنها صاحب دستان جادویی هستند. شنیده اید که مردم درباره آنها می گویند: دست به خاک می زنند طلا می شود. آیا توجه کرده اید که موفقیت انسانهای موفق تمامی ندارد و پیروزی پشت پیروزی کسب می کنند؟ و در مقابل فردی که شکست خورده است، زنجیره ی ناکامی هایش تمامی ندارد و شکست پشت شکست را تجربه می کند؟

اختلاف آنها در یک چیز است: اهداف. انسانهای هدفمند موفق می شوند زیرا می دانند به کجا قرار است برسند. به همین سادگی است. برخلاف آنها، شکست خورده ها معتقدند که زندگی آنها تابع شرایط بیرونی است و این نیروهای بیرونی است که آنها را به این حال و روز انداخته است.

به یک کشتی که برای مقصدی معین برنامه ریزی شده است توجه کنید. کاپیتان و خدمه به خوبی می دانند که کشتی در چه مدت به کجا خواهد رسید. این یک هدف معین است و با احتمال موفقیت ۹۹/۹۹ درصد به مقصد خواهد رسید.

حالا به یک کشتی دیگر توجه کنید – درست مانند اولی – با این تفاوت که نه کاپیتانی آن را هدایت می کند و نه خدمه ای. این کشتی به مقصد ناکجا آباد سفر می کند، بدون هدف. ما فقط موتور این کشتی را روشن می کنیم و اجازه می دهیم حرکت کند. با من موافقید که اگر این کشتی موفق شود از بندر مبدا خارج شود با احتمال بسیار زیاد دیر یا زود در دریا غرق خواهد شد. این کشتی به هیچ جا نخواهد رسید زیرا این کشتی نه راهنمایی دارد و نه مقصدی.

این دقیقا مشابه زندگی بشر است. با این تفاوت که مکانیزم زندگی اجتماعی طوری طراحی شده است تا از شکست اقشار آسیب پذیر و ضعیف جلوگیری کند و این بدین معنی است که اجتماع نمی تواند مانع قوی ترها برای کسب پیروزی باشد. جامعه امروزی را می توان به کاروان نظامی تشبیه نمود که به خاطر حفظ انسجام، سرعت حرکت کاروان با کندترین عضو (به عنوان مثال نیروهای پیاده) هماهنگ می شود. جامعه بشری هم این گونه رفتار می کند یعنی به شکلی حرکت می کند تا از ضعیفترین اقشار جامعه حمایت کند.

درست به همین دلیل است که کسب درآمد به اندازه رفع نیاز چندان دشوار نیست. برای کسب درآمد بخور و نمیر و تامین یک خانواده نیازی به کار فکری سخت یا استعداد ویژه ای نیست. در جامعه، ما یک سطح مسطح و صاف داریم که اسم آن را “امنیت” می گذاریم. برای کسب موفقیت باید تصمیم بگیریم که می خواهیم چقدر بالاتر از این سطح بایستیم.

در طول تاریخ بشر، خردمندان بزرگ، فلاسفه، متفکرین، معلمین مشهور و پیامبران روی موضوعات مختلفی با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند. اما تنها یک نکته بوده است که تمام آنها روی آن اتفاق نظر داشته اند و آن نکته کلید موفقیت و شکست است:

ما همان چیزی خواهیم شد که درباره آن فکر می کنیم.

این همان راز عجیب است. اما چرا می گویم عجیب و چرا می گویم راز؟ به واقع، این یک راز نیست. این نکته توسط بسیاری از خردمندان و بزرگان همواره ترویج می شده است و بارها و بارها در سرتاسر انجیل به آن اشاره شده است. اما تعداد بسیار اندکی از مردم این نکته را آموخته و درک کرده اند. درست به همین دلیل است که می گویم عجیب است و به دلیلی که عجیب است، این نکته تقریبا مانند یک راز همچنان باقی مانده است.

مارکوس آئورلیوس، امپراطور بزرگ روم می گوید: زندگی یک مرد همانی است که افکارش آن را ساخته اند. دیزرائیلی نخست وزیر فقید بریتانیا می گوید: همه چیز قابل دستیابی است اگر انسان فقط صبر پیشه کندانسان با هدفی معین باید آن هدف را به سرانجام برساند و هیچ چیزی نمی تواند در برابر اراده ای که تمام وجود را برای رسیدن به هدفش به خدمت گرفته است مقاومت کند.

دوست قدیمی من دکتر نورمن وینسنت پیل اینگونه می گوید: اگر به جملات منفی فکر کنید، نتایج منفی بدست خواهید آورد. اگر به جملات مثبت فکر کنید، نتایج مثبت بدست خواهید آورد.

راز موفقیت راز موفقیت راز عجیب: راز موفقیت از نگاه ارل نایتینگل george bernard shaw

جرج برنارد شاو می گوید:

مردم به خاطر آنچه که هستند همیشه شرایط شان را سرزنش می کنند. من به اوضاع و شرایط اعتقادی ندارم. انسانهایی که در این جهان موفق می شوند از جنس همان مردمی هستند که صبح از خواب بیدار می شوند و به دنبال شرایطی که می خواهند می گردند و اگر نتوانند آن شرایط را پیدا کنند، آنها را خواهند ساخت.

بنابراین کاملا واضح است. درست نیست!؟ ما به آنچه که فکر کنیم تبدیل می شویم. فردی که به هدفی مشخص و ارزشمند فکر می کند در نهایت آن را بدست می آورد چون این همان چیزی است که بدان فکر می کرده است. در مقابل، کسی که هدفی ندارد نمی داند به کجا خواهد رسید و مالک افکار منفی و مسمومی چون گیجی، خشم، نگرانی و ترس خواهد بود، افکاری که در نهایت برای وی یک زندگی پر از ناامیدی، ترس، خشم و نگرانی به وجود خواهند آورد. و اگر راجع به پوچی بیاندیشد چیزی جز پوچی به دست نخواهد آورد.

هر آنچه بکارید، همان را درو خواهید نمود

ذهن انسان همانند زمین مزرعه است. زمین یک انتخاب در اختیار کشاورز می گذارد. کشاورز می تواند در این زمین هر چیزی که دوست دارد بکارد. برای زمین اهمیتی ندارد که کشاورز چه چیزی می کارد. همه چیز به تصمیم کشاورز بستگی دارد. ذهن انسان مانند زمین کشاورزی است. بذر هر چیزی را در آن بکارید همان را به شما باز خواهد گرداند. برای ذهن اهمیتی ندارد که بذر چه فکری را در آن می پاشید. اگر کشاورز بذر های متنوعی را بکارد – ترکیبی از بذر گندم، جو، ذرت و علف هرز- و مزرعه را آبیاری کند و از آن مراقبت نماید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

به یاد دارید که برای زمین اهمیتی ندارد. به هر مقدار که علف هرز بکارید به همان مقدار علف هرز به شما می دهد درست به همان مقداری که گندم، جو و ذرت کاشته اید. پس همانطور که در انجیل گفته شده است: هر آنچه بکارید همان را درو خواهید نمود.

ذهن انسان به مراتب از زمین کشاورزی بارور تر، عجیب تر و پیچیده تر است اما کارکرد ذهن انسان درست مشابه کارکرد زمین کشاورزی است. برای ذهن مهم نیست بذر چه فکری را در آن می کاریم: پیروزی یا شکست. یک هدف محکم و ارزشمند می کارید یا ترس، نگرانی، سوء تفاهم، خشم و غیره. اما هر چه بکاریم همان را به خودمان باز می گرداند.

مساله این است که ما از بدو تولد صاحب چنین مغز شگفت انگیزی هستیم. مغز ما مانند سایر اعضای بدن مان کاملا رایگان در اختیار ما گذارده شده است و معمولا چیزهایی که مفت و مجانی در اختیار ما گذاشته می شوند نزد ما بی ارزش و برعکس چیزهایی که بابت داشتن آنها باید پول خرج کنیم نزد ما ارزشمند هستند. این جزء ذات بشر است.

در اینجا پارادوکسی وجود دارد و آن اینست: هر چیزی که در زندگی برای ما از ارزش بالایی برخوردار است رایگان در اختیار ما گذارده شده است مانند ذهن، روح، اعضای بدن، امید ها، آرزوها، رویاها، همت بلند، هوش، عشق، دوست داشتن، خانواده، بچه ها، دوستان و کشور. همه این دارایی های ذی قیمت رایگان است.

اما چیزهایی که برای ما هزینه در بر داشته است در واقع خیلی ارزان هستند و می توانند در هر زمانی جایگزین گردند. می شود هر آنچه که داریم را به یکباره از دست بدهیم و می شود دوباره آنها را از نو بسازیم. نه یکبار بلکه چندین و چند بار. حتی اگر خانه ما به تلی از خاکستر بدل شود می توان آن را دوباره از نو بنیان نهاد. اما چیزهایی که در زندگی رایگان بدست آورده ایم هرگز قابل جایگزین نیستند.

ذهن ما طوری ساخته شده است که می توان انجام هر وظیفه ای را به او سپرد. اما ما در عوض از مغزمان فقط برای انجام کارهای دم دستی و راحت استفاده می کنیم. بنابراین، اکنون تصمیم بگیرید. چه چیزی می خواهید؟ بذر هدف خود را در ذهن تان بکارید. این مهمترین تصمیم زندگی شما خواهد بود.

آیا می خواهید در شغل تان پیشرفت کنید؟ آیا می خواهید پله های ترقی را در سازمان یا جامعه خود به سرعت طی کنید؟ آیا می خواهید ثروتمند شوید؟ تمام کاری که باید انجام بدهید این است که بذر هدفتان را در ذهن خود بکارید، از آن مراقبت کنید و به طور پیوسته در راستای هدفتان تلاش کنید تا به واقعیت مبدل شود.

هدفتان قطعا به حقیقت خواهد پیوست زیرا راه دیگری ندارد. این یک قانون است مانند قوانین جاذبه نیوتن. اگر در بالای یک ساختمان بلند بایستید و بپرید به کدام سمت خواهید رفت؟ بالا یا پایین؟ قطعا به طرف پایین سقوط خواهید کرد.

این قانون ذهن مانند سایر قوانین طبیعت است. همیشه جواب می دهد. غیر قابل انعطاف است. راجع به هدف تان با آرامش کامل و نگرشی مثبت تامل کنید. در ذهن تان تجسم کنید که به هدف تان رسیده اید و به موفقیت دست یافته اید. در ذهنتان کارهایی را انجام دهید که قرار است بعد از رسیدن به موفقیت انجام دهید.

هر یک از ما برآیند تفکرات خودمان هستیم. ما در جایی ایستاده ایم که دقیقا در ذهن خود آن موقعیت را می خواسته ایم یا احساس می کردیم که شایسته بودن در آنجا هستیم. حال می خواهد این جایگاه فعلی را بپذیریم یا خیر. هر کدام از ما باید در آینده با میوه تفکرات مان زندگی کنیم زیرا تفکر شما در امروز، فردا، ماه بعد و سال بعد تعیین کننده آینده شما خواهد بود. شما توسط ذهنتان هدایت می شوید.

به خاطر می آورم زمانی در شرق آریزونا در حال رانندگی بودم و یکی از آن ماشین های پهن پیکر جاده سازی را دیدم که در کنار جاده در حال حرکت بود. به نظر می رسید که این کامیون عظیم الجثه حدود ۳۰ تن خاک با خود حمل می کرد و کل این هیکل بزرگ توسط یک انسان کوچک که تنها فرمان و پدال و دنده در اختیارش بود هدایت می شد. همانطور که از کنار این کامیون رد می شدم در ذهن خود این کامیون عظیم الجثه را مانند ذهن انسان یافتم. فقط تصور کنید که شما همان راننده هستید که در اتاقک راننده نشسته اید و این منبع عظیم انرژی را کنترل می کنید. در چنین وضعیتی آیا حاضرید فقط پشت فرمان بنشینید و دست های خود را روی سینه بگذارید و اجازه بدهید که کامیون نهایتا در چاله یا دره ای سقوط کند؟ یا اینکه ترجیح می دهید فرمان را محکم در دستان خود بگیرید و کامیون را با مهارت هر چه بیشتر به مقصد نهایی و مطلوب برسانید؟ همه چیز به خودتان بر می گردد. شما در جایگاه راننده نشسته اید. متوجه شده اید که قانون رسیدن به موفقیت مانند یک شمشیر دو لبه است. ما باید افکار مان را کنترل کنیم. همان قانونی که می تواند انسانها را به زندگی سراسر موفقیت، ثروت، شادی و هر آنچه که آرزوی آنها بوده است برساند می تواند آنها را به سوی شکست و تلخ کامی هدایت کند. همه چیز به این بر می گردد که چگونه از آنها استفاده شود… برای خوبی یا بدی! این همان راز عجیب است!

کاری که تمام خردمندان و عقلای بشر گفته اند را انجام بدهید: با تبدیل شدن به فردی که همیشه می خواسته اید باشید، قیمت آن را بپردازید. اینگونه زیستن به سختی زندگی ناموفق نیست.

همان لحظه ای که تصمیم می گیرید برای رسیدن به هدف خود اولین قدم را بردارید به سرعت در زمره انسانهای موفق قرار می گیرید. در آن گروه اندکی قرار می گیرید که می دانند از زندگی چه می خواهند و قرار است به کجا برسند. از میان ۱۰۰ نفر انسان شما در میان ۵ درصد برتر قرار می گیرید. خودتان را زیاد درگیر چگونه رسیدن نکنید و آن را بگذارید به عهده قدرتی که بزرگتر از حد تصور من و شماست (منظور خداوند تبارک و تعالی است). تمام کاری که باید انجام دهید این است که مقصد خود را مشخص کنید و بدانید که قرار است به کجا برسید. پاسخها خود در زمان مناسب به سوی شما خواهند آمد.

همین امروز شروع کنید. هیچ چیزی برای از دست دادن ندارید اما شما تمام زندگی خود را برای پیروزی در اختیار دارید.

دستورالعمل اجرایی

برای ۳۰ روز بعدی تمام گامهای زیر را تا حصول موفقیت پیگیری کنید:

۱ روی یک کارت آنچه را که بیشتر از هر چیز دیگری می خواهید یادداشت نمایید. خواسته شما می تواند هر چیزی باشد. پول بیشتر می خواهید یا شاید می خواهید درآمد تان دو برابر شود. ممکن است بخواهید صاحب یک خانه زیبا بشوید. ممکن است بخواهید در شغلتان موفق گردید یا ممکن است به دنبال یک موقعیت اجتماعی خاص باشید. هدف شما می تواند حتی داشتن یک خانواده آرام و موفق باشد.

روی کارت خود آنچه را که می خواهید به آن برسید را به صورت کاملا شفاف و واضح بنویسید. مطمئن شوید که فقط یک هدف داشته باشید و آن هدف را به صورت کاملا واضح و شفاف مشخص کنید. لازم نیست هدف تان را به دیگران نشان بدهید اما آن را همیشه همراه خود داشته باشید زیرا لازم است که طی روز چندین بار به آن نگاه کنید. هر روز صبح که از خواب بیدار می شوید با آرامش کامل و با فکری مثبت و پرانرژی راجع به این هدف نوشته شده فکر کنید به طوری که به محض بلند شدن از رخت خواب مهمترین وظیفه شما باید تلاش در جهت رسیدن به این هدف نوشته شده باشد.

هر زمان که در طی روز فرصت پیدا کردید به کارت خود نگاه کنید به خصوص شب هنگام قبل از رفتن به رختخواب برای خوابیدن. همانطور که به هدف تان نگاه می کنید به خاطر بیاورید که شما باید به آن چیزی تبدیل بشوید که راجع به آن فکر می کنید و اگر به طور مرتب به هدف تان فکر کنید به زودی خواهید فهمید که هدفتان جزئی از وجودتان شده است. در اصل این فرایند از همان زمانی که هدفتان را نوشته و راجع به آن شروع به فکر کردن کرده اید آغاز می شود.

۲ به ترس فکر نکنید. هر زمانی که ترس یا هر نوع تفکر منفی به ذهنتان خطور کرد سریع آن را با تصویری مثبت و ارزشمند از هدف خود جایگزین نمایید. زمانی خواهد رسید که احساس تسلیم شدن به شما دست خواهد داد. منفی اندیشی برای انسان به مراتب آسان تر از مثبت اندیشی است. به همین دلیل است که فقط ۵ درصد افراد می توانند به موفقیت برسند. از همین لحظه آغازین باید خود را در زمره انسانهای موفق قرار دهید. دوروسیا برندی می گوید: طوری تلاش کنید که شکست غیرممکن بنماید. مهم نیست چه هدفی دارید اگر از هدف خود مراقبت نمایید به زودی از زندگی جدیدی که کشف کرده اید بسیار متعجب و شگفت زده خواهید شد.

۳ موفقیت شما همیشه توسط میزان کیفیت و کمیت خدمتی که ارائه می دهید انداره گیری می شود. بیشتر مردم بدون درک این قانون می گویند که می خواهند پول در بیاورند. آنها می خواهند بدون هزینه کردن، سواری مجانی بگیرند. موفقیت رابطه مستقیمی با میزان خدمت رسانی ما دارد. بیشتر مردم این قانون را برعکس متوجه شده اند. مثال آنها مانند فردی است که جلوی اجاق می ایستد و به اجاق می گوید اول به من گرما ببخش بعد من در داخل تو هیزم خواهم ریخت. چه تعداد انسان در اطراف خود می شناسید که نگرش آنها نسبت به زندگی شبیه این طرز تفکر است؟ میلیون ها انسان.

اگر گرما می خواهیم باید ابتدا در داخل اجاق هیزم بریزیم. قبل از درآمد زایی و کسب پول به این فکر کنید که باید خدمت رسان باشیم. با خود نگویید ابتدا به پول برسم بعد خدمت رسانی را آغاز کنم. نگران پول نباشید. خدمت رسانی کنید… بسازید… تلاش کنید… رویا سازی کنید… خلق کنید! این کارها را انجام دهید و خواهید دید که جریان نامحدود خوشبختی، ثروت و وفور نعمت به سوی شما سرازیر خواهد شد.

اگر در نخستین ۳۰ روز شکست خوردید – بعد از شکست با سیلی از افکار منفی روبرو خواهید شد- به سادگی دوباره شروع کنید و ۳۰ روز دوم را برای رسیدن به هدفتان شروع کنید. به مرور در خواهید یافت که عادت جدیدی پیدا کرده اید و در زمره اقلیت موفقی قرار گرفته اید که تقریبا هیچ چیز برای آنها غیرممکن نیست.

بالاتر از همه، نگران نباشید. نگرانی باعث ترس می شود و ترس فلج کننده است. تنها چیزی که می تواند باعث نگرانی شما بشود تنهایی شما در انجام تمام این وظایف است. بدانید که همه آن کاری که باید انجام بدهید توجه و تمرکز روی هدف است. هدف شما باید از خودتان مهمتر باشد.

این آزمون ۳۰ روزه را شروع کنید و آن را تکرار و دوباره تکرار کنید. در هر بار تکرار می بینید که بیشتر در وجود شما فرو می رود و بخشی از شما می گردد تا به مرحله ای می رسید که از خود می پرسید چرا تاکنون چنین زندگی را تجربه نکرده بودم. با این روش جدید زندگی کنید و خواهید دید که دروازه های خوشبختی، شادی و ثروت به روی شما گشوده می گردد و به ثروتی مافوق تصورتان خواهید رسید. پول؟ بله، مقدار زیادی از آن را خواهید داشت. اما چیزی مهمتر بدست می آورید: آرامش! شما در زمره اقلیتی قرار می گیرید که صاحب زندگی موفق، شاد و آرامی هستند.

معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی

این کتاب با نام اصلی The Instant Millionaire – a Tale of Wisdom And Wealth که به حکایت دولت و فرزانگی ترجمه شده است از معروف ترین آثار مارک فیشر است

کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر یکی از بهترین کتاب هایی هست که در ابتدای آشنایی با کتاب های موفقیت و روانشناسی ثروت می توانید بخوانید این کتاب در اصل شامل چه میباشد که با سه عنوان مختلف منتشر شده است و قسمت اول و بخش اول کتاب با عنوان حکایت دولت و فرزانگی چاپ شده است که یک کتابی با تعداد صفحات کمتر از ۴۰ صفحه می باشد در این کتاب مارک فیشر نویسنده ماه در قالب یک رمان و داستان به زیبایی و به شکلی سرگرم کننده اصول مربوط به موفقیت و رسیدن به ثروت را بیان میکند داستان پیرامون مواجهه و روبه روی یک جوان که از شرایط فعلی خودش خسته شده و به دنبال افزایش درآمد و تغییر وضعیت زندگی اش است با یک پیرمرد که او را میلیونر نام گذاری کرده است و بسیار خردمند و ثروتمند است می باشد

در این کتاب اصول موفقیت نه به صورت بسیار فنی و تکنیکال بلکه به صورت اصول کلی بیان می شود که شما را ترغیب می کند با رعایت این اصول کلی ذهنی جلو بروید و جزئیات بیشتر وقتی شما دست به کار شوید و این اصول را در زندگی انجام دهید خودشان کم کم برای شما مشخص می‌شوند

اگر به دنبال جزئیات و دستورالعمل قدم به قدم برای ساختن یک کسب و کار موفق یا افزایش درامد هستید احتمالاً این کتاب آنطور که باید جواب شما را نمی دهد اما اگر می‌خواهید ذهنتان را وارد فضای روانشناسی موفقیت و ثروت کنید این کتاب یکی از بهترین آثار برای شما میباشد

خیلی از مفاهیم و اصولی که پیرمرد میلیونر در قصه بیان می‌کند مفاهیم بسیار مهمی هستند که می توان به فصل های زیادی از یک کتاب را به آن اختصاص داد اما در خیلی از جاهای داستان این مفاهیم فقط در یک پاراگراف یا حتی یک جمله بیان می‌شود و فکر کردن بیشتر درباره این مفاهیم باعث می شود لایه های عمیق تر مطلب را درک کنید
این کتاب از آن کتاب‌هایی است که توصیه می شود حداقل دو یا سه بار خوانده شود تا لایه های عمیق مطلب را درک کنید و اگر خودتان هم برای بار اول این کتاب را به پایان برسانید متوجه می شوید که لازم است به خیلی از جملات و جاهای کتاب بیشتر بپردازید

کتاب راه و رسم میلیونر ها و کتاب معبد میلیونرها به ترتیب ادامه کتاب حکایت دولت و فرزانگی می باشند و در واقع جلد دوم و سوم اینکه به دنبال ثروت و موفقیت و داستان های میلیونر ادامه پیدا می‌کند و اگر می‌خواهید این کتاب را بهتر درک کنید لازم است که ادامه داستان را در دو جلد بعدش هم دنبال کنید و بخوانید البته جلد سوم یعنی همان معبد میلیونرها کتاب سنگین و عمیقی از لحاظ محتوا می باشد که اگر آمادگی ذهنی لازم را نداشته باشید بیشتر حس می کنید یک رمان تخیلی را مطالعه می‌کنید

دانلود کتاب راه و رسم میلیونر ها اثر مارک فیشر (ادامۀ حکایت دولت و فرزانگی)

دانلود کتاب معبد میلیونر ها اثر مارک فیشر (سرانجام حکایت دولت و فرزانگی)

خلاصه ی کتاب حکایت دولت و فرزانگی به شرح زیر است :

داستان مربوط به جوانی سی و دو ساله است که در یک شرکت تبلیغاتی کار می کند و به شدت از کارش بیزار و دلزده است و

به دنبال راهی برای افزایش درآمد خود می باشد

در همین حین به توصیه عموی بسیار پولدارش که از جوانی ثروت زیادی کسب کرده است به ملاقات یک پیرمرد میلیونر می رود

که یک میلیونر و ثروتمند خودساخته است و پیرمرد میلیونر در خلال اتفاقاتی بسیار جالب و غیر منتظره نکاتی را به جوان گوشزد می کند که

افراد موفق و ثروتمند با رعایت این نکات همواره در هر شرایطی می توانند به مسیر خود ادامه دهند و به اهداف خود دست یابند

این داستان در پایان یک پرش به آینده و زمانی دارد که جوان داستان به هدفش رسیده است و به ترتیب در کتاب های راه و رسم میلیونر ها

 و معبد میلیونر ها اثر مارک فیشر که ادامه ی حکایت دولت فرزانگی و به گونه ای جلد های بعدی آن هستند

درس هایی که جوان تا رسیدن به هدف می آموزد با جزئیات بیان شده اند

فصل های کتاب حکایت دولت و فرزانگی

فصل ۱ : حکایت مشاوره مرد جوان با خویشاوندی دولتمند

فصل ۲ : حکایت دیدار جوان با باغبانی سالمند

فصل ۳ : حکایت آموزش جوان، برای غنیمت شمردن فرصت و خطر

فصل ۴ : حکایت به حبس افتادن جوان

فصل ۵ : حکایت آموزش ایمان

فصل ۶ : حکایت آموزش تمرکز بر هدف

فصل ۷ :حکایت ارزش تصویر از خود

فصل ۸ : حکایت کشف نفوذ کلام

فصل ۹ : حکایت نخستین اشنایی با دل گل رخ

فصل ۱۰:‌حکایت تسلط بر ضمیر ناهشیار

فصل ۱۱: حکایت بحث درباره ارقام و قواعد

فصل ۱۲ : حکایت یادگیری نیکبختی و زدگی

فصل ۱۳ : حکایت یادگیری بیان خواسته‌ها در زندگی

فصل ۱۴: حکایت کشف اسرار باغ گل سرخ

فصل ۱۵: حکایت لحظه‌ای که هریک به راه خود می رود

معرفی کتاب ۱۲ ستون موفقیت

همه‌ی انسان‌ها در آرزوی موفقیت و رسیدن به مدارج عالی به سر می‌برند، اما درنهایت تعداد معدودی از آن‌ها به آرزوی خود می‌رسند! در واقع اکثر مردم به زندگی‌ای بی‌حاصل و پیش‌پا افتاده تن در می‌دهند، بی‌آنکه از قابلیت‌های نامحدود خود برای پیشرفت و رسیدن به خوشبختی استفاده کنند. حال، این سؤال پیش می‌آید که دلیل موفقیت آن عده‌ی معدود چیست؟ به‌طور قطع، جواب این نیست که «بخت و اقبال با آن‌ها یار است!» باور کنید در این دنیا هیچ چیز با ارزشی، راحت و از روی شانس به‌دست نمی‌آید!
افراد موفق، به این دلیل به موفقیت دست یافته‌اند که شایستگی آن‌ را داشته‌اند و شایستگی آنان به این علت حاصل شده است که با اصول موفقیت آشنایی پیدا کرده و آن‌ را به‌کار بسته‌اند.
جیم ران و کریس وایدنر که هر دو از مشاهیر برجسته‌ی آموزش موفقیت و رشد فردی به‌ شمار می‌روند، در کتاب دوازده ستون، ستون‌های موفقیت را در قالب داستانی جذاب و خواندنی به شما می‌آموزند. به‌طور حتم با مطالعه‌ی این کتاب ارزشمند، با اصول موفقیت و خوشبختی آشنا خواهید شد.

فهرست مطالب

سخن مترجم
آنچه دیگران درباره‌ی کریس وایدنر گفته‌اند …
آنچه دیگران درباره‌ی جیم ران گفته‌اند …
پیشگفتار (۱)
پیشگفتار (۲)
برخورد اتفاقی
زندگی سالم
موهبت روابط
تحقق اهداف
استفاده‌ی درست از زمان
با بهترین آدم‌ها همنشین شو
همه‌ی عمر مشغول یادگیری باش
همه‌ی زندگی فروش است
رشد مالی تابع رشد فردی است
یک رابطه‌ی مؤثر باعث ایجاد تفاهم می‌شود
دنیا همیشه به یک رهبر بزرگ نیاز دارد
میراثی از خود به یادگار بگذار

این کتاب بصورت یک داستان رمانتیک از محتوایی بسیار قوی و قابل درک برای خونندگان ارایه می کند و با بر شمردن مصادیقی واقعی میتونه مخاطب روبا خود به آن صحنه برده و تصویری قشنگ از موفقیتهای زندگی یک شخصیت حقیقی را از زبان شخص ثالثی که فقط اسم اش عوض شده و در واقع شخصیت واقعی داستان همان گوینده هست به مخاطبین خود ارایه کند.

انضباط فردی چقدر در موفقیت نقش دارد؟

به زندگی تان نگاه کنید، دلیل شما برای اینکه، به اندازه ای که می خواهید، موفق، شاد، سالم یا ثروتمند نیستید چیست؟ جدا از تمامی بهانه ها، احتمالا تنها یک دلیل وجود دارد: کمبود انضباط شخصی.

اگر بخواهید با خود صادق باشید موفقیت در زندگی برای شما چه معنایی دارد؟ فرصت ها وجود دارند و رازی در میان نیست. همه می دانند برای اینکه در شغل خود بهتر شوند چه کارهایی را باید انجام دهند اما چند نفر این کار را می کنند؟ همه می دانند از چه غذاهایی باید اجتناب کنند و چه غذاهایی را باید بخورند اما اکثریت مردم این کار را نمی کنند.

هیچ کدام از اطلاعات و دانش ها به درد شما نخواهد خورد اگر، به انضباط شخصی دست نیابید. آلبرت هوبارد انضباط شخصی را اینگونه تعریف می کند: “توانایی انجام کاری که باید انجام دهید، در زمانی که باید انجام شود حال آن را دوست داشته باشید یا نداشته باشید“.

این مهارتی است که در راس همه موفقیت ها به آن نیاز دارید. موفقیت از فعالیت هایی به دست می آید که به شکل “پیوسته و اصولی” انجام شوند و تنها انضباط شخصی به شما کمک می کند که به این شیوه کار کنید.

اما چگونه می توانیم انضباط فردی را به بهترین شکل ممکن در خودمان ایجاد کنیم. عجله نکنید و با آرامش برای رسیدن به این عادت موثر برنامه داشته باشید. همیشه گفته می شود بهترین روشِ کنار گذاشتن یک عادت منفی، جایگزینی آن با یک عادت مثبت است. پس نیازی نیست که با عادات منفی بجنگید بلکه باید آنها را به مرور با یک عادت مثبت جایگزین کنید.

۱٫ تنها به شما بستگی دارد

مهم نیست که اهدافتان در زندگی چیست یک قانون بزرگ وجود دارد که برای رسیدن به موفقیت باید آن را دنبال کنید: هیچ کسی از نردبان موفقیت بخاطر شما بالا نمی رود. هیچ کس مسئول سلامتی، ثروت، شادی شما نیست. در نهایت شما هستید که شغل، شریک زندگی و هر چیز دیگری را انتخاب می کنید. تنها شما هستید که انتخاب می کنید زمانتان را صرف چه چیزی کنید و بوسیله آن زندگی تان را بسازید یا نابود سازید. اگر زندگی بهتری می خواهید باید تصمیمات بهتری بگیرید.

شما می توانید دیگران را سرزنش کنید و آنها را مقصر بدانید اما این چه چیزی را تغییر می دهد؟ مسئولیت هر آنچه در زندگی تان است را به عهده بگیرید. حتی اگر چیزی در کنترل مستقیم شما نیست اما می توانید واکنشی که به آن دارید را انتخاب کنید.

 ۲٫ بزرگترین دشمن موفقیت

 بر طبق صحبت های یکی از بزرگترین سخنرانان موفقیت برایان تریسی، بزرگترین دشمن موفقیت در پیش گرفتن “راه کمترین مقاومت” است.

اگر شما چیزی را انتخاب کنید که راحت و سرگرم کننده است، نه آنچه ضرورری است، به موفقیت نمی رسید زیرا هر پیروزی به از خود گذشتگی بسیاری نیاز دارد. هرزمان که شما تصمیمی قاطعانه برای انجام کاری نگیرید نه تنها فرصت ها را از دست می دهید بلکه اعتماد به نفستان را هم از دست خواهید داد و در تصورتان شخصی تنبل و ناکارامد به نظر می آیید.

برای دستیابی به اهداف تنها سه چیز لازم است:

  • یک تصویر واضح از آنچه می خواهید

  • طرح و برنامه ریزی

  • تلاش پیوسته و همیشگی

در حالی که دو بخش اول، بخش های آسان تر این معادله هستند اما افرادی زیادی با بخش آخر مشکل دارند! چیزی نیست که با کار و تلاش نتوانید به آن دست یابید پس باید بین راحت و آسان و ضروری و حیاتی یکی را انتخاب کنید.

 ۳٫ تفکر طولانی مدت

 گفته معروف آبراهام لینکلن را حتما شنیده اید: بهترین راه برای پیش بینی آینده خلق آن است. اگر می خواهید بدانید که ۱۰ سال دیگر در کجا هستید به شرایط اکنون خود نگاه کنید.

چه کارهایی برای رسیدن به موفقیت می کنید؟

چه تعداد کتاب برای رسیدن به یک مهارت می خوانید و چه چیزهایی یاد گرفته اید؟

با چه افرادی رفت و آمد می کنید؟

هر روز را چگونه می گذرانید؟

بیشتر افراد در رویای خود امیدوار هستند که اتفاقی معجزه آسا در آینده زندگی آنها را متحول کند!! زندگی شما تنها به همان اندازه ای که تغییرش دهید تغییر می کند. هیچ چیز تغییر نمی کند اگر زندگی روزانه تان را تغییر ندهید. خیال پردازی کافی نیست؟  همان طور که ارسطو ۲۰۰۰ سال پیش گفته است:

ما همانی هستیم که همیشه انجام می دهیم. بالندگی یک عمل نیست یک عادت است.

یک روش برای خلق آینده خودتان این است که از خود سوال کنید:

اگر من اکنون به خواسته هایم رسیده بودم، چه عادت های روزانه ای داشتم؟

چه کتاب هایی می خواندم؟

چند ساعت کار می کردم؟ به شکلی عمل کنید که گویا از قبل موفق شده اید.

 ۴٫ مشکلات بخشی از موفقیت هستند

 در زندگی هیچ چیز باارزشی راحت به دست نمی آید. شما باید بهای موفقیت را با تلاش و زمان بدهید. هر مانع نشان می دهد که شما چقدر مشتاق رسیدن به خواسته خود هستید. از بزرگترین تراژدی های زندگی این است که بسیاری از افراد بدون اینکه بدانند چقدر به موفقیت نزدیک شده اند، تسلیم می شوند.

اگر تنها یک چیز از این نوشته یاد گرفتید اجازه دهید که این نکته باشد: هر زمان که به مشکلات و سختی ها برخوردید، ادامه دهید و باز هم ادامه دهید. موفقیت همیشه سختی هایی داشته است و این چیزی است که آن را ویژه و شما را از دیگران متمایز می کند.

اگر می خواهید در زندگی بزرگ شوید باید با بزرگ ترین چالش ها روبرو شوید. مهم نیست چقدر زمان می برد یا چقدر مشکل است، همیشه به خود یادآور شوید که ” تا زمانی که پیروز نشده ام کار تمام نشده”

 ۵٫ هر روز اهدافتان را بنویسید

 برای اینکه انضباط فردی را به حداکثر برسانید لازم است که تصویر درستی در ذهن خود داشته باشید. با یادآوری اینکه “چرا” آن کار را انجام می دهید دیگر بدون انگیزه و برای هیچ چیز تلاش نمی کنید بلکه شما هدفی دارید که ارزش هر تلاشی را دارد.

این سوال که “برای چه چیزی زندگی و تلاش می کنید” هر “چطوری” را آسان می سازد. این قضیه کاملا درست است اگر شما چیزی را بخواهید و برای آن دلایل کافی داشته باشید آن را به هر شکلی انجام می دهید. مشکل ما این است که فراموش می کنیم در ابتدا برای چه شروع کرده ایم و چه چیزی به ما انگیزه حرکت داده بود. هر صبح بعد از بیدار شدن مهم ترین اهداف زندگی تان را بنویسید. این کار نه تنها باعث هیجان و انگیزه دوباره در شما می شود بلکه روشن می کند که هر روز چه کارهایی را باید انجام دهید.

۶٫ از همان ابتدا قاطعانه به خود قول بدهید که هیچگاه تسلیم نمی شوید

 در مسیر موفقیت در برابر ناملایمات محکم و استوار بمانید و اهدافتان را به واقعیت تبدیل کنید. قاطعانه تصمیم بگیرید کدام مسیر را برای ادامه راه انتخاب می کنید. مطمئن باشید اگر این راهنما را شیوه زندگی خود کنید به هر آنچه در ذهن می خواهید می رسید. شاید نه به سرعت اما قطعا می رسید.