زندگینامه

زندگینامه

دریکی ازروزهای تابستان دراولین ماه فصل گرما دربیستم تیرماه سال ۱۳۴۹ شمسی دریکی ازمحلات قدیمی شهرتبریزبه نام تپلی باغ(مه پیکر) درکوچه کشاورزی، درخانواده ای متوسط به عنوان اولین ثمره ازدواج پدرو مادرم چشم به جهان گشودم.

زمان سپری و مرا به ۵ سالگی رساند، باشدت علاقه مادرم برتحصیلاتم از همان ۵ سالگی مرا به کودکستان محله مان به نام کودکستان امین سپرد.مقارن بود با سال ۱۳۵۳که ازهمان روزهای اول موردتوجه آموزگاران ومربیان آن کودکستان قرارگرفتم. برنامه آموزشی آمادگی را با تلاش و جدیت تمام شروع کردم و قبل از ورود به دوران ابتدائی حروف الفبا وخواندن رایادگرفتم.علاقه زیادی به نقاشی داشتم و همیشه ازمربیان کودکستان وسایل نقاشی به جایزه می گرفتم.همزمان با همت و تلاش مادرم درمسجد محل به کلاس قرآن گماشته شدم.آنزمان درطول تابستان طلبه هایی از شهرقم ازدارالتبلیغ اسلامی قم به سایرشهرها اعزام می شدند،برای امریاد دهی قرآن که اکثراین کلاسها درمساجد محل برگزارمی شدکه توقیق حضور دراین کلاسها را باعلاقه ای وافر دنبال کرده و قرائت قرآن را به خوبی ازهمان اوان کودکی یادگرفتم.تحصیلات ابتدائی خود رادرمدرسه امیرکبیر درمحله دمشقیه شروع کردم (سال تحصیلی ۵۶-۵۵ ).ازهمان دوران مدرسه ابتدایی،دوستهای خوبی پیدا کردم که شالوده اصلی اعتقادات وخط مسیری خاص را برایم رقم زدکه دردفترخاطراتم ثبت شده است. شاگردی ممتاز وآرام بودم ویکی ازدانش آموزان مطرح درمدرسه که مورد تکریم واحترام معلمین ،ناظم و مدیرمدرسه بودم بدین جهت کمترازپذیرایی مسئولین مدرسه(کتک زدن بچه ها درنظام آموزشی و تربیتی آنزمان) بهره مند می شدم ولی کتک خوردن بچه ها با آن وضعیت مرا آزار می دادو خشمم را نسبت به آن فضا برمی انگیخت که بعضی مواقع توجه مدیرمان به من جلب شده و به من می گفت پسرتوچه مرگته؟ بدین جهت بعضی مواقع بنده نیز ازسایر بچه ها ازآن پذیرایی های خوب، بخاطر دوستانم بی بهره نمانده و فیض می بردم.حقیقت دلم را بگویم که از بچگی دوست نداشتم زوربالای سرم باشدو به شدت از ظلم و جور به آنهایی که قدرت دفاع ازخود نداشتند آزارم می دادو منتقد همچون فضایی بودم.

این دوران مصادف شد با دوران تاریخی انقلاب اسلامی و ۲۹ بهمن به عنوان قیام مردم تبریز به جهت برگزاری مراسم چهلم مردم قم درسال ۵۶ اتفاق افتادوباعث ناآرامی های زیادی درشهرتبریزو سایرشهرهای ایران شد.اثرات این ناآرامی ها ازخیابانهای اصلی به محلات نیز کشیده شدکه ما درمرکزیت شهر این ناآرامی ها و تظاهرات را معمولا با چشم خود می دیدیم.

کلاس سوم ابتدائی مصادف شد با سال تحصیلی (۵۷-۵۶) که ناآرامی ها و تظاهرات انقلابی مردم علیه نظام طاغوت شدت گرفت وسرو صدا ها زیاد شدو موج بزرگی از خروش مردمی به راه افتاد و با اوج گیری انقلاب وافزایش ناآرامی ها،مدارس به تعطیلی کشیده شد.

بعداز پیروزی انقلاب و شروع فصل جدیدی درتاریخ کشورمان مدارس باز شد و با دادن امتحانات که زیاد هم سخت نگرفتندکلاس سوم رابه پایان رساندم.پایان تحصیلات ابتدایی ام جنگ تحمیلی برعلیه کشورمان توسط عراق شروع شد و سیل عظیم جوانان داوطلب جهت حضور درجبهه های حق علیه باطل برای دفاع ازتمامیت ارضی کشورراه افتادوارتش بیست میلیونی مردمی به فرمان حضرت امام راحل به نام شجره طیبه بسیج را شکل داد.

فعالیت های مذهبی وآشنا شدن با مسائل انقلابی همانطورکه توضیح دادم ازکلاسهای قرآن مسجد محله قبل ازانقلاب ودوران کودکی ام توام بادوران تحصیلات ابتدائی ام بود.مطالبی که توسط طلبه های جوان درپوشش کلاسهای قرآن  به ما انتقال داده می شداز اعلامیه هاو سخنرانی های حضرت امام بودکه زمینه های فکری واعتقادی و انقلابی را دروجودم شعله ورکرد.

با پشت سرگذاشتن دوران تحصیلاتم وشروع تابستان به فکرانجام کارهائی درجهت تامین کمک خرجی به خانواده  وخودم افتادم.کاری که بیشتردرآنموقع دربین نوجوانان و جوانان محله رایج بود باقلوا فروشی بود. بنده نیز از این قاعده پیروی کرده با بردن یک سینی برای تهیه باقلوا و فروش درکوچه پس کوچه های  محله مان اقدام می کردم.با توکل برخداوند متعال وآموزه های دینی مادرمومن و دلسوزم از همان اوایل تکیه برقدرت بازوی خود و عدم وابسته بودن به دیگران را سرلوحه زندگی خودم قرار دادم.

کارگری درکارگاه سفیدآب سازی درفصل تابستان یکی از کارهای طاقت فرسایی بودکه از سن ۹ سالگی ام مرا آبدیده و کارگشته ساخت و همیشه مرا مصمم به انجام کارهای سخت نمود.

بعد ازاتمام تابستان سال۱۳۵۸ وشروع سال تحصیلی (۵۹-۵۸) تحصیلات راهنمائی را درمدرسه کمال تبریزشروع کردم. این مدرسه در چهارراه منصور( شهید بهشتی) درخیابان کهنه واقع شده بود و از محله ما دور بود ولی ازآنجائیکه یکی  ازمدارس خوب و مطرح درتبریز بود،آنجا را برای ادامه تحصیلم انتخاب کردیم.

اولین فعالیت خودم را بصورت یک تشکل رسمی بعداز انقلاب درانجمن اسلامی مدرسه کمال شروع کردم . مسجدکوچکی درنزدیکی مدرسه وجود داشت که باتوجه به نزدیکی به مدرسه محل اصلی فعالیت های فرهنگی و مذهبی ما بود.گروه سرودی درآنجا تشکیل داده بودیم که با وجوددوستانی خوب ومعنوی کارهای خوبی را درآنزمان به مرحله اجرا گذاشتیم.

باانتقال مدرسه کمال به خیابان شهید غلامی،جمع باصفای مارابهم نزدیکترومنسجم ترنمودوارتباط دوستان محله،مدرسه ومسجددرتشکیل تیمی و گروهی ، نقطه تمرکز این جمع بود.بااعزام تعدادی زیادی ازاین دوستان به جبهه های نبردمخصوصا دوستان، حمعی واحد ویکپارچه درمرکزیت مسجددور هم گردآورد که حماسه های زیادی را درتاریخ محله و مسجد مادرخود ضبط وثبت کرد و منشا تقدیم شهدای والاتباری نزدیک به تعداد شهدای عاشورایی گردید.

همراهی و دوستی شهید حبیب هاتف درتمام مراحل دوران نوجوانی ام  با فداکاری درکنارم با افکارخوب و فرهنگی اش کمک و مساعدت زیادی درپیشرفتهای آتی بنده و تحولات زیادی را درامور فردی و اجتماعی برای من رقم زد. علاوه بر همان کارکارگری درکارگاه سفیدآب سازی خانه شان ،تصمیم گرفتیم کارهای دیگری نیز انجام دهیم.کاربلال فروشی  درشبهای تابستان درپارک ائل گلی را آغاز کردیم. باتغییرآب و هوا درفصول مختلف ما کسب وکارخودراتغییرمی دادیم.کاربادکنک فروشی درپارک ائل گلی یکی دیگرازکارهایمان بود.همیشه مقدارقابل توجهی ازسود کسب وکارمان را نیزدرکارهای خیریه خرج می کردیم.ازهمان پول توجیبی و پولی که حاصل دسترنج خودمان بود دست به انجام امورات فرهنگی درمسجد نمودیم. باعلاقه ای که به کتاب داشتیم اولین گام، سرو سامان دادن به کتابخانه مسجدو تهیه کتابهای جدید و لیست کردن کتابها و اعلام زمان کارکتابخانه بود. ارائه خدمات به نوجوانان و جوانان محله از فعالیتهای فرهنگی بود که به همت شهید هاتف از انجام این کارها هرگز خسته نمی شدیم.

شهادت جوانان محله فضارا ارزشی و سنگین ترکرد. وباانجام فعالیت های هنری وفرهنگی در ترویج فرهنگ شهادت وایثارتاثیرات زیادی را درگروه دوستان ما بوجود .یکی از ابزارهای مهم فعالیتهای فرهنگی استفاده از هنر بود که بسوی خودش جذب کردو ازهمان دوران همیشه خودم را،درگیرکارهای هنری وفرهنگی نمودم که سرمنشا تحولاتی بزرگی را دررفتار و روحیه ام موجب گردید.

یکی دیگراز برادران مفید و موثر درامورات فرهنگی مساجد آنزمان وجبهه وجهاد برادرحاج ابوالفضل پروین قدس بودکه از شروع جنگ تحمیلی در زمینه عکاسی در جبهه های حق علیه باطل به عنوان رزمنده ای که همیشه در خطوط مقدم حاضر می شد، آثارماندگاری از شهدا و رزمندگان درتاریخ دوران دفاع مقدس به ثبت رسانده است.حاج ابوالفضل (بهزاد) علاوه بر عکاسی درزمینه گرافیگ و نقاشی و سایر امور فرهنگی و هنری دارای تخصص و علاقه ای فراوان داشت که وجود پربرکت ایشان در بین رزمندگان اسلام یک نعمتی بودکه همیشه آثاری مثبت و به یاد ماندنی به یادگارگذاشته است. باب آشنائی بنده با وی از طریق شهید حبیب هاتف بود. حاج بهزاد به عنوان چهره ای فرهنگی آشنای برو بچه های جبهه و مسجد بود و باتوجه به نزدیکی مسجد ما به مسجد پل سنگی ورفت وآمدهای رزمندگان این دومسجد این آشنائی فراهم گردید.اتاق حاج ابوالفضل درمنزل پدری به امورات فرهنگی جبهه وانقلاب اختصاص داده شده بودکه آرشیو عکس وسایرآثارمربوط به انقلاب و دوران دفاع مقدس درآن اتاق به عنوان پایگاهی بزرگ فرهنگی و موزه ای ازآثارفرهنگی درشهرتبریزبودو باجرات می توان گفت که نظیری نداشت و با نگاهی خاص می توان گفت اتاق کارایشان وعده گاه رزمندگانی بودکه اکثرا شربت شهد شیرین شهادت را نوشیدندکه به نظرمن باید به عنوان یکی ازآثارگرانبهای آن دوره به ثبت برسدکه شهدای والامقامی رابه خوددیده و درآغوش کشیده است.وجود عکسهای یادگاری از رزمندگان مخلص درآن مکان مقدس دلیل این گفته می باشد.

با زیادشدن تعداد شهدا فعالیتهای فرهنگی تبلیغی مادرتهیه و تکثیر وصیت نامه های شهدا، پوستر وتراکت و نوارهای مصاحبه آنهاو ارتقاء معنوی درمسجد، محله ومدرسه سرعت پیدا کرد.پیاده کردن نوارهای مصاحبه رزمندگان محله از روی کاست بر روی کاغذ لذت جهاد و حضور در جبهه را برای ما بیشتر و ما را به فکر حضور و اعزام به جبهه می انداخت.

برای ادامه تحصیلاتم دردوره متوسطه دردبیرستان طالقانی(منصور) که یکی از دبیرستانهای خوب ومطرح تبریزبودثبت نام کردم.ازهمان دوره اول متوسطه طی همان فکری که درآینده آرزویش را داشتم یعنی پزشکی به طرف رشته علوم تجربی رفتم.ازهمان اولین روزورود به آن مدرسه فعالیت خودرا درانجمن اسلامی دبیرستان شروع کرده وبه عضویت شورای هفت نفره انجمن اسلامی دبیرستان درآمده وبه فعالیتهای فرهنگی درسطحی بالاترادامه دادم. درکنارفعالیتها با تمام وجود درس می خواندم و سعی می کردم جزء دانش آموزان ممتازدبیرستان باشم به همراه دوستان درتمام فعالیتهای فرهنگی، مذهبی که بصورت گروهی انجام می شدحضور فعال و ویژه داشته و سعی می کردم در انجام کارها ازدیگران پیشی گیرم.

اعزام جوانان محله و مسجدبه جبهه های نبرد برتعداد پاسداران افتخاری محله ما می افزود و راه را برای حضورنوجوانان محله نیز بازمی کرد.

با ازدست دادن پدرم بارمسئولیت ام درقبال خانواده برایم خیلی سنگین شدواحساس کردم مانعی برایم بوجودآمده تا نتوانم درجبهه حضورپیدا کنم. دوران سختی درزندگی ما رقم خورد. علیرغم فداکاری های مادرمهربانم که درنگهداری فرزندانش انجام می داد بنده را به عنوان فرزند ارشدخانواده برآن داشت تا درکنارتحصیل همچنان به کارهای سخت و طاقت فرسا ادامه بدهم.درآن سالها به شدت طعم فقررا درزندگی چشیدم.علیرغم علاقه زیاد به تفریح و ورزش مثل تمام نوجوانان ازجمله: فوتبال،تنیس روی میزوورزشهای رزمی نتوانستم بصورت حرفه ای وارد شده و ادامه بدهم.

دانش آموزان زیادی از همان مدرسه راهی جبهه های نبرد شدند. که افتخار حضور درجبهه های حق علیه باطل دراواخر تحصیلاتم درپایه دوم نصیبم شد و مراراهی جبهه نمود و نامم را به عنوان دانش آموز رزمنده در دبیرستان طالقانی ثبت کرد.

افتخارحضور درعملیاتهای مختلف ازجمله عملیات یا مهدی ( ادامه عملیات والفجر۸)،ادامه عملیات کربلای ۵، منطقه عملیاتی شلمچه( خط پدافندی)، عملیات بیت المقدس ۲ و۳ و همچنین حضوردرمناطق عملیاتی بانه درگردانهای رزم وخط شکن لشکر۳۱ عاشورا همچون: حضرت امام حسین (ع)، علی اکبر(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) وحبیب بن مظاهر ازتک تیرانداز گرفته تا فرمانده دسته و گروهان یافتم و با فضل خداتوانستم عنوان ایثارگری و جانبازی را با خود یدک بکشم.

همزمان باحضور درلشکرعاشورا درجبهه های جنوب به عضویت رسمی سپاه درآمده و افتخارسبزپوش بودن را با تمام وجودم باعشق به مولا و سالارشهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)درک کردم و مفتخر به عنوان پاسداری گردیدم.

دربحبوحه دوران دفاع مقدس با علاقه ایی که به ادامه تحصیل داشتم دست از تحصیلات بر نداشته وبا ثبت نام درمجتمع آموزشی رزمندگان اسلام درهمان رشته مورد علاقه درایام مرخصی، ادامه تحصیل دادم و بعد ازقبول قطعنامه که درحال خدمت درجبهه های غرب درکردستان(بانه)بودم توانستم همزمان بااتمام تحصیلاتم دوره متوسطه دررشته تجربی، ازدانشگاه علوم پزشکی تبریز دررشته تکنسین اتاق عمل قبول شوم و باموافقت مسئولان جهت ادامه تحصیل وارد دانشگاه شده و با علاقه ی فراوان بعد از ادامه تحصیل ازدانشگاه فارغ التحصیل شدم.

حضوردردانشگاه برایم فرصتهایی طلایی بوجود آورد وبا دیدن انسانهای وارسته و عالم که بعد ازدوران دفاع مقدس خود را درسنگری دیگرمی دیدند مرابرآن واداشت تا با اهمیت دادن به سنگرعلم ازهیج تلاشی برای رسیدن به مدارج علمیبالاتردست برندارم.

بعد ازفارغ التحصیل شدن دررشته مذکور دربهداری رزمی لشکرعاشورا مشغول خدمت شده و اولین اورژانس دریکی ازمراکز درمانگاهی سپاه را به کمک مسئولین بهداری تاسیس و راه اندازی نمودم.

دردوران دانشجویی دردانشگاه فعالیتهایی ویژه ای را شروع کردم ازجمله فعالیت درانجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تبریزفرصتی برایم درشناخت جریانات سیاسی وقت دردوران سازندگی فراهم نمود.دردوران دانشجویی همزمان با تحصیل توانستم در دوره های مختلف با علم روزسخت افزاری و نرم افزاری رایانه که به سرعت درکشورمان درحال پیشرفت بود، شرکت نمودم و موفق شدم به عنوان مدیرفروش در یکی از شرکتهای معتبر مشغول به کارشوم.

درابعاد اجتماعی وفرهنگی با بینش عمیقی درخصوص آسیب شناسی دوران بعدازجنگ تحمیلی یکسری خلاء هاو کمبودهای فرهنگی را درنسل دوم انقلاب و نوجوانان وجوانان احساس کردم و خود را ملزم به ورود به فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نمودم.

لذابا کمک دوستانم اقدام به راه اندازی طرح های فرهنگی دانش آموزی درپی تربیت وکادر سازی برای آینده کشورنمودیم. لذا برای اولین باردرتبریزطرح فرهنگی شهید فهمیده را بنیان نهاده و تعداد زیادی ازدانش آموزان باتوجه به برنامه های آموزشی وتربیتی جذاب برای پرکردن اوقات فراغت خود به این طرح روی آوردند ودرتمام سطوح سنی وتحصیلی برنامه ریزی های خوبی برای علاقه مندان در دستور کارخود قرار داده بودیم. برگزاری اردوهای زیارتی و تفریحی برای دانش آموزان خانواده های کم درآمد موجی از جذابیت و روی آوردن نوجوانان وجوانان را بسوی این طرح روانه کرد که حاصل و خروجی آن برنامه های تربیتی وآموزشی،دکترها و مهندسین متخصص و متعهدی بودکه درحال حاضر هریک درجای خود نقشی موثر و شایسته در جامعه ایفا می نمایند.

ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تبریز در رشته تاریخ منشا تحولاتی دیگردردوران حیات ام گردید. با علاقه داشتن به کارهای هنری و فرهنگی به همراه یکی ازدوستانم توام با تحصیل درامورات تبلیغاتی وفرهنگی نیز ورود کرده و با تاسیس یک موسسه فرهنگی ،توانستیم ازارایه خدماتی هنری وفرهنگی درجامعه بی نصیب نباشیم.

دردوران دانشجویی دردانشگاه وارتباطی که بادوستان درطرح فرهنگی دانش آموزی که رفته رفته تعدادقبولی دانش آموزان طرح ازدانشگاه هارا،روبه افزایش نهاده ودوستان را درحین تحصیل با مشکلات فراوان مالی روبرو می ساخت . با کمک جمعی از دوستان درفکر ایجاد صندوق قرض الحسنه ای بصورت خودگردان افتادیم که درآن مقطع زمانی توانستیم به تعداد زیادی از دوستانمان که ازخانواده های کم درآمد بودند و مشکلاتی را درادامه تحصیل داشتندکمک کرده و موانع آنان را مرتفع نمائیم. با بزرگ شدن این صندوق به فکر حقوقی کردن این صندوق افتادیم و توانستیم اولین شرکت تعاونی اعتبار خصوصی را در آذربایجان شرقی تاسیس وثبت نمائیم. رئیس هیات مدیره ومدیرعاملی آن شرکت را درمدتهای طولانی برعهده داشتم وبصورت گردشی بین دوستان این شرکت را اداره می کردیم.

شریک زندگانی خودم را ازبین خانواده ای متوسط ومذهبی انتخاب وحاصل این ازدواج تولد یک دخترکه در حال حاضر دانشجوو یک پسرکه درحال تحصیل درپایه هشتم دوره اول متوسطه در یک مدرسه دولتی می باشد.ووجود همسری مهربان ،قانع وکم توقع مشوق من درادامه تحصیلاتم بودکه با تحمل سختی های حاصل ازتحصیلم،را به جان و دل خرید ودرطی این مسیر سخت همیشه مرا یاری و همراهی نموده است.

بعدازفارغ التحصیل شدن ازدانشگاه به عنوان یک نیروی فرهنگی درخدمت معاونت تبلیغات وروابط عمومی لشکرعاشورا درآمدم.وبا علاقه فراوان به کارهای ترویج فرهنگ ایثارو شهادت درمدیریت روابط عمومی و هم درقسمت حفظآثارونشر ارزشهای دفاع مقدس مشغول بکار شدم. علاوه بر این کارها در قسمت اطلاعات و برنامه ریزی فرهنگی نیز در خدمت سپاه بودم.

باشکل گیری موسسه حفظ آثارونشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۳۱ عاشورا بصورت متمرکز و منسجم مدتی نیز در مسئولیت این موسسه به کارم ادامه دادم.

مدیرمسئولی ومدیریت هنری نشریات زیادی رادرموضوعات مختلف ازجمله نشریات آموزشی اداره کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی،جشنواره خوارزمی ونشریات مربوط به دوران دفاع مقدس بر عهده داشته ام.علاقه زیادی که ازدوران کودکی به کتاب داشتم به عنوان ناشرتعدادزیادی ازکتابها رادر حوزه های کاری متنوع برعهده گرفته و به انتشار رساندم. انجام کارهای تبلیغاتی و فرهنگی موجب شدبه دنبال ارتقاء علمی و فنی باشم که با کمک دوستان دوره های مختلف تبلیغات بازرگانی، اطلاعات و برنامه ریزی،دوره خبرنگاری،طراحی وآشنایی باتمام نرم افزارهای کاربردی وهمچنین آموزش های لازم درخصوص صنعت چاپ و تبلیغات،وبلاک نویسی و …. را گذرانده وبصورت عملی نیزدرسالیان متمادی با اشتغال در این امور به عنوان یک چهره فرهنگی در شهرمان افتخار هم نشینی با نخبگان فرهنگی را درک کرده و در کارنامه کاری خود ثبت نمودم.

باعضویت در هیات تحریریه هفته نامه میثاق،کارنوشتن راشروع کردم و علاقه ای که به اطلاعات گردشگری وتاریخ آذربایجان داشتم درستونی درهمان نشریه شروع و با ارائه مقالاتی به معرفی آثارتاریخی و باستانی و گردشگری آذربایجان پرداختم. اولین تقویم اطلاعات گردشگری آذربایجان رابرای استفاده مسافران وگردشگران به عنوان مرجعی برای دست یابی به اطلاعات گردشگری سه استان آذربایجان شرقی و غربی و استان اردبیل منتشرنمودم. باورود به این عرصه فعالیت به مطالعات فرهنگی وتاریخی خودپرداخته ومصمم شدم به تحصیلات عالی خود دراین زمینه ادامه بدهم.تحصیلات عالی خودرادرمقطع کارشناسی ارشد دردانشگاه آزاد اسلامی شبستردر سطح عالی به اتمام رساندم.

حاصل زحمات من درخصوص معرفی وطنم تبریز درپایان نامه ای حجیم به نام تبریز درعصرتحولات ایلخانی متجلی شدکه تقدیم به شهرداری کلانشهرتبریز گردید.این پایان نامه اثبات کننده کلانشهری تبریزدر عصر ایلخانی و اشاره به پایتختی تبریز درجهان اسلام بعد ازسقوط بغداد و توصیف شکوه و بزرگی کلانشهر تبریز درآن دوره با داشتن بازاهایی پررونق درآنزمان به عنوان یکی از قطبهای تجاری و بازرگانی و صنعتی و علمی پرداخته است .کتابی دردست تالیف دارم به همین نام که به لطف خداوند در روزهای آتی به طبع خواهد رسید.

مدیریت اطلاعات وبرنامه ریزی ،جانشین فرهنگی و اجنماعی ازمسئولیتهای فرهنگی ام درسپاه عاشورا بود که با ارایه طرح ها و برنامه های نو و ابتکاری موجب تحولات خوبی در حوزه کارفرهنگی سپاه بوجود آورد.

فرمانده بسیج شهرداری کلانشهر تبریز،فرمانده حوزه بسیج ادارات کل استان،سرپرست سازمان بسیج کارمندی استان و رئیس سازمان بسیج کارخانجات استان از سایرعناوین مسئولیتی اخیردرکارنامه ام ثبت گردیده است.

درحال حاضر باورود به بحث تولید و صنعت براساس اقتضای کارمسئولیتی ،موفق به فارغ التحصیلی دردوره دکترای مدیریت کسب وکارباگرایش استراتژیک ازدانشگاه صنایع و معادن ایران گردیده ام. امیدوارم بتوانم به لطف پروردگارسبحان،درراه اعتلای پیشرفت وتوسعه وطنم علی الخصوص سرزمین پدرومادری خود،آذربایجان قهرمان وشهر اولین ها اویم تبریزو اوجا تبریزگام های موثری برداشته ودین خودم را نسبت به رسالت عظیم سرداران ومبارزان تاریخ سرزمینم همچون ستارخان، باقرخان و باکری ها و هزاران عالم و دانشمند و فرهیخته که بردوش ما و من نهاده شده است عمل نموده و در پیش خدا و خلق الله و شهدای گرانقدراسلام و انقلاب سر بلند گردم.