اگه کسب و کارت از نوعی هست که برای رسیدن به سود باید خدمات یا محصولی را بفروشی ، یادگیری فروش حرفه ای برات صد درصد ضرورت داره چون امروزه فروش خیلی مشکل شده است، مشتریها خیلی بد قانع میشوند، احساس میکنیم که آنها همواره تخفیف میخواهند. تمام افرادی که در کار فروش هستند مشاهده میکنند که این روزها فروختن کالا یا خدماتشان مشکلتر شده است. آیا تو هم همچین وضعیتی رو داری تجربه می کنی ؟ راستی چرا؟ به خاطر اینکه ما داریم اصول اولیه فروش را فراموش میکنیم.
حالا چه زمانی ما میتوانیم حقمان را بگیریم و بگوییم که کالای ما چقدر ارزش دارد؟
اگه آماده هستی برای اینکه بدونی چطور می توانی با فروش بیشتر به سود بهتری برسی یک لایک بزن و بزن روی لینک تا نکاتی رو برای فروش حرفه ای بهت بگم :
برای مشتری جذاب باشید :
وقتی برای اولین بار می خواهید با یکنفر دوستی برقرار کنید معمولا بدنبال جذابیتهای خودتان هستید خیلی انرژی می گذارید تا خودتان رو مجذوب ایشان نشان دهید تمام توانمندی و توانایی خودتان رو بکار می گیرید تا بیشتر بهتون جذب بشه و به شما اعتماد کنه و شما رو دوست داشته باشه . دقیقا مشتری هم همینطور هست برای اینکه بتونید مشتری رو جذب خودتون بکنید اولا باید با اعتماد به نفس کامل باهاش صحبت کنید در قدم بعدی سعی کنید با ارزش گذاری روی داشته هاتون ( محصول یا خدمت) با داشتن علم و دانش کافی از آنچه که دارید اعتماد مشتری رو به خودتون جلب کنید و در این خصوص تفاوت های فردی خودتون رو هم باید نسبت به سایر افراد فروشنده برجسته سازید.و در کل طوری باشه که مشتری برای داشتنتون افتخار کنه و شما رو دست داشته باشه .
به قصد برد وارد مذاکره داشته باشید حتمن باید این روحیه رو در خود پرورش بدید
آیا ما همواره باید در فروش برنده باشیم؟ این استعداد است که بتوان همواره در زندگی برنده بود؟ اگر میخواهیم در فروش موفق باشیم آیا مجبوریم همواره برنده باشیم؟
تا حدود زیادی بله، وقتی که در برابر یک مشتری هستید شما دارید یک شو برگزار میکنید، همواره دارید یک نمایش انجام میدهید. بحث نمایش یک عملکرد است و وقتی بحث نمایش و عملکرد میشود مسلما باید در کنار آنها برد باشد. اگر بتوانیم تعداد زیادی از فروشها را ببریم موفق میشویم. برنده شدن در فروش بسیار خوب است ما میخواهیم که مردم ما را دوست داشته باشند، فردی شناخته شده باشیم، در این صورت احساس خیلی خوبی خواهیم داشت و این کار فروش را برای شما آسان میکند.
درگفتارتان صادق باشید و به مشتری تون به هیچ عنوان دروغ نگوئید:
اگر به محصولتان اعتقاد کامل نداشته باشید و سعی کنید همنطوری یک حرفی رو به مشتری برای فروختن محصولتان بگین شاید در ظاهر نمایان نشود ولی مشتری به خوبی می فهمد که شما اعتماد و اعتقاد کامل به محصولت رو نداری و این حرف شما در نظر مشتری دروغ جلوه می کند بدین جهت مشتری هیچوقت به شما اعتماد نخواهد کرد و فکر می کند که شما دارین سر او کلاه می زارین. پس سعس کنید با اعتماد و اعتقاد کامل نسبت به معرفی محصول اقدام کرده و صداقت خود ذا با تمام وجود به پای معامله و مذاکره بیاورید.
همیشه برا محصول و خدمات تون ارزش قائل شوید
اگر شما برای محصول یا خدماتتان ارزش قائل نباشید، اگر متوجه نباشید، بر این باور نباشید که این بهترین محصولاتی است که دارید ارائه میکنید، دیگر به هیچ وجه نمیتوانید سود داشته باشید. شما باید در زمان فروش به این نکته توجه داشته باشید که محصولتان محصول خوبی است به آن ارزش بدهید و نسبت به محصولتان دانش کافی داشته باشید.
چگونه براحتی میتونید ارزش کالا یا خدمات خودت تان را ارتقا دهید ؟
حتمن باید بتونید نیاز مشتری خودتون رو پیدا کنید و محصول یا خدمت پیشنهادی رو منطبق با اون نیاز ارائه کنید و باید به نیازها و مطالبات مشتریان پاسخ دهید. اگر بخواهید ثابت کنید که همهکاره هستید نمیتوانید به هدف خاصتان برسید. باید در معاملات گوش شنوا داشته باشید و به خوبی به حرف مشتریانتان گوش فرا دهید . گاهی مشتریان خودشان هم نمیداند که چه میخواهند. ما باید در این زمینه با دادن آموزشهای لازم شناخت و دانش آمشتریان را نسبت به نیاز واقعی آنان افزایش دهیم و به نشان بدهیم که به چه مقدار و به چه نسبتی به این محصولات و خدمات نیاز دارند و چقدر میتونند از این معامله سود ببرند .
اگه می خواین به یک فروشنده حرف ای تبیدل بشین دانش خود را در فروش بالا ببرید
مهارتهایتان را به خوبی بشناسید، شیوه مذاکره کردن با دیگران را یاد بگیرید، بازار را خوب بشناسید، در دورههای آموزشی مرتبط با شغلتان آموزش ببینید، درسمینارها و همایشها شرکت کنید و از تجارب افراد موفق استفاده کنید. کتاب های فروش مفید و مرتبط رو حتمن بخونید و روی نکات کلیدی آنها تمرکز داشته باشد ، آنگاه شما حس میکنید که تنها کسی هستید که این میزان دانش را در زمینه کاریتان دارد. از این طریق میتوانید برنده باشید و مشتریهای خوبی داشته باشید.
استقلال مالی یکی از آرزوهای هر فردی در زندگیش است. در مواقع بحرانی از دست دادن کل سرمایه و درامد برای هر شخصی دردناک و غیر قابل تصور است. در نتیجه کسب تحصیلات در مسائل مالی و حسابداری و نیز نحوه ثروت اندوزی موضوعی مهم و اساسی است.
روبرت کیوساکی، کارآفرین و سرمایه گذار، یکی از محبوب ترین نویسنده ها و مفسر اقتصادی در حال حاضر است. کتابش به نام پدر پولدار پدر بی پول به عنوان یکی از بهترین کتابهای مالی بوده و او در آن کتاب نحوه رسیدن به استقلال مالی را با ذکر جزئیات کامل شرح می دهد.
۱ . مسئولیت کامل کارهایتان را بپذیرید.
هر انتخابی که می کنید نتایج منطقی خودش را دارد، برخی از این انتخابها منجر به سوخت سرمایه شما برای همیشه می شود. از این رو شما باید با پذیرش مسئولیت سرمایه گذاری تان نسبت تامین امنیت مالی تان اقدام کنید. این را هم باید بدانید که انتخاب هرگونه تصمیم در امروز، تاثیر مستقیمی بر زندگی آینده تان خواهد داشت. بنابراین شما بایستی هرگونه تصمیمات، خریدها و هزینه کردها حول اهداف بلند مدت مالی تان را به نحو احسن بررسی و برآورد کنید.
۲ . مراقب مخارج خود باشید.
ما در جامعه ای مصرف-محور زندگی می کنیم که ما را پیوسته وادار به خرج کردن می کند. عادت خرج کردن شما یکی از اصلی ترین دلایلی ست که چرا شما نمی توانید با راحتی آینده مالی تان را تامین کنید. همه مخارج تان را بررسی کنید و قبل از هر خریدی دو بار در مورد آن فکر کنید. انجام این کار در ابتدا کمی مشکل به نظر می رسد، خصوصاً اگر آدم ولخرجی باشید، اما زمانیکه مدیریت مخارج تان را یاد گرفتید، بدست آوردن استقلال مالی آسان و خوشایند است.
۳ . تعیین بودجه مشخص برای مخارج الزامی است.
تعیین بودجه مشخصی برای مخارج و زندگی کردن با همه محدودیتهایی که برایتان ایجاد می کند یکی از الزامات رسیدن به اسقلال مالی در زندگی است. تعیین بودجه شما را ملزم به مدیریت درآمد و کنترل هزینه کردها کرده و حس مسئولیت پذیری در شما ایجاد می کند. اگر می خواهید امنیت مالی داشته باشید، تعیین بودجه ابزار لازم برای رسیدن به آن را در اختیار شما می گذارد.
۴ . اول به خودتان بپردازید.
بدهی یکی از دلایل عمده عدم امنیت مالی در زندگی بیشتر مردم است. بدهی شما را از داخل تهی کرده و شما را از رسیدن به رویاها، آرزوها و اهداف تان باز می دارد. بدهی باعث محرومیت شما از شادی های آینده می شود. نداشتن بدهی باید یکی از اساسی ترین اهداف شما در زندگی بوده و شما باید تمام سعی تان را در این امر داشته باشید.
اگر خواستار استقلال مالی هستید زندگی بدون بدهی باید یکی از مهمترین اصول تان باشد.
۶ . صندوق پس انداز اضطراری داشته باشید.
صندوق پس انداز بالشی پر از پول نقد است که حداقل به مدت سه ماه هزینه هایتان را پوشش می دهد. همچنین می توانید برای پوشش هزینه های پیش بینی نشده مثل تعمیرات، هزینه های درمانی و سایر هزینه های اضطراری از آن استفاده کنید. داشتن پس انداز اضطراری لازم است چون به شما این اطمینان را میدهد که در صورت وقوع چنین موقعیت هایی راه فرار دارید و در بدهی نمی افتید. اطمینان از اینکه هزینه های زندگی تان در آینده تحت پوشش قرار می گیرد به شما آرامش ذهنی می دهد.
یکی از بهترین راه های داشتن بالشی از پول نقد ایجاد حساب بانکی مجزا و شروع به پس انداز در آن است.
۷ . آموختن را متوقف نکنید.
آموختن مسائل امور مالی یا حسابداری بایستی بالاترین اولویت شما باشد.
امروزه منابع بیشماری برای تقویت دانش مالی تان و نحوه کارکرد آن وجود دارد. مسئولیت کامل امور مالی تان را با شرکت در کلاسها و آموختن حسابداری بپذیرید. بجای پرداختن به همه موضوعات در یک جلسه، شما می توانید در هر بار یک موضوع را بیاموزید. مثلاً شما می توانید در صورت علاقه مندی درباره مدیریت بودجه در خانه بیاموزید. بعلاوه موضوعات مالی متعدد دیگری نیز وجود دارد که می توانید به ترتیب آنها را یاد بگیرید و بدین وسیله سواد مالی تان را افزایش دهید.
۸ . اهداف روشن و دقیق مالی داشته باشید.
اگر اهداف مالی تعریف شده و روشن نداشته باشید، بسیار مشکل است که در جهت تامین استقلال مالی تان گام بردارید. اگر خواهان ایجاد کسب و کار بزرگی هستید، با تاسیس شرکت شخصی خودتان در این راه کارتان را آغاز کنید. و اگر خواستار سرمایه گذاری هستید، بیاموزید که فرصتهای مناسب را به محض دسترسی بدان بقاپید. تنها زمانیکه اهداف روشنی در ذهنتان دارید قادر به تشخیص توانایی هایتان خواهید بود.
داشتن اهداف و تلاش در جهت رسیدن به آنها به شما انگیزه می بخشد که در زندگی رویایی که هم اکنون در ذهنتان دارید زندگی کنید.
۹ . بازاریابی شبکه ای
هزینه پایین تاسیس یک شرکت بازار یابی شبکه ای یکی از مزیت های ست که ما داریم. آغاز یک کسب و کار بزرگ بدون داشتن زمان و سرمایه اولیه بالا بسیار سخت است.
شرکت بازاریابی شبکه ای این زمان را در اختیار شما می گذارد که مهارتهای تجاری را بیاموزید و از یک کارمند دون پایه به یک بازرگان با درامد بالا ارتقا یابید. از این رو بازاریابی شبکه ای یکی از کامل ترین روشها برای تامین استقلال مالی است. بازاریابی شبکه ای سیستم درامدی مداومی برای شما ایجاد می کند که شما حتی در خواب و سفر هم پول در می آورید.
۱۰ . ساده زیست باشید.
با گذشت زمان زندگی پیچیده تر می شود. دویدن بدنبال پول و اهداف مالی باعث واماندن شما از چیزهایی می شود که در زندگی بسیار مهم هستند. در نتیجه شما شروع به از دست دادن انگیزه تان می کنید و گرفتار تاریکی می شوید. از این رو بسیار اساسی و مهم است که زندگی تان را با پاکسازی ذهن از درهم و برهمی و آشفتگی ساده و آسان کنید.
کلید رسیدن به استقلال مالی خیلی ساده است: درامد معمولی خود را به درامد ناشی از سرمایه گذاری تبدیل کنید. با این فکر دسترسی به اهدافی که آرزو دارید بدون از دست دادن چیزها و کسانی که در قلبتان جای دادید بسیار ساده و آسان است.
قتی به زندگی افراد ثروتمند دقت کنید متوجه میشوید که یکی از رموز اصلی ثروتمند شدن آنها، درآمد غیرفعال است. این افراد این حقیقت را متوجه شدهاند که کار زیاد مساوی با استقلال مالی نیست.
بعد از انتشار کتاب “۴ ساعت کار در هفته” نوشته تیم فریس، درآمد غیرفعال تبدیل به موضوعی جذاب شد، که اگر در آن به موفقیت برسید، در انتخاب زندگی دلخواهتان آزاد خواهید بود. این کتاب یک بار دیگر به این موضوع اشاره میکند که با کار زیاد ثروتمند نخواهید شد بلکه هوشمندانه کار کردن است که تولید ثروت میکند.
درآمد غیرفعال ایجاد سیستمی است که درآمد، بدون نیاز به حضور پیوسته شما جریان داشته باشد.
در شرایط اقتصادی امروز، افراد بیشتری به دنبال راهی برای کسب درآمد غیرفعال هستند، چون بدون درگیری تماموقت، حتی بیشتر از درآمد فعال میتوان کسب درآمد کرد.
حتما این گفته را شنیدهاید “زمانی هم که در خواب هستید پول پارو کنید”. این گفته میتواند درست باشد، اما قبل از اینکه گامهای اولیه را بردارید کمی عقبتر برویم. ببینیم درآمد غیرفعال واقعا یعنی چه؟ چگونه باید آن را شروع کرد و چگونه کار میکند؟
درآمد فعال یا درآمد غیرفعال
در حالت کلی دو مدل درآمدی وجود دارد: فعال و غیرفعال
درآمد فعال چیست؟
درآمد فعال زمانی است که برای کارهایی که انجام میدهید، حقوقی دریافت میکنید. یک بار بابت این کار پولی دریافت میکنید و این پایان کار است. درآمد فعال به مشارکت مستقیم شما نیاز دارد.
اگر بابت شغلی که دارید حقوق منظم ماهیانه دریافت میکنید، درآمد فعال دارید. اکثر افراد تنها مدل درآمدی فعال دارند. در این مدل درآمدی، میزان حقوق براساس کیفیت کار یا تجربه میتواند تغییر کند اما قاعده کار تفاوتی نخواهد کرد.
قانون درآمد فعال این است: زمان مشخصی را به فعالیتی اختصاص دهید و بابت آن پولی دریافت کنید.
درآمد غیرفعال چیست؟
با ایجاد خدمات یا خلق ارزش میتوانید بهطور نامحدود درآمد داشته باشید. این مدل درآمدی محدودیت زمانی یا مکانی ندارد. نکته مهم این است که ارزشی ایجاد کنید که مردم آن را دوست داشته باشند به این شکل حاضرند پول خوبی پرداخت کنند.
راههای زیادی برای کسب درآمد غیرفعال وجود دارد. انتخاب هر کدام نیاز به بررسی مهارتها، شرایط محیطی و امکانات مالی دارد. اینترنت فرصتهای بسیاری برای درآمد غیر فعال بهوجود آورده است. میتوانید در اینترنت محصولات خود را بفروشید یا از سیستمهای همکاری در فروش استفاده کنید.
البته درآمد غیرفعال تنها وابسته به دنیای مجازی نیست و سرمایه گذاری در معاملات و بورس نیز نوعی درآمد غیر فعال به شمار میروند.
مشارکت در یک کسبوکار، بدون دخالت مستقیم، نوع دیگر درآمد غیرفعال است. به این صورت با سرمایهگذاری بر روی پول یا تخصصتان در سود حاصل مشارکت خواهید کرد.
رویای درآمد غیرفعال حقیقت دارد؟
همه ایده درآمد غیرفعال را دوست دارند و فکر کردن به آن بسیار جذاب است. مجبور نیستید که از ساعت ۹ تا ۵ عصر مشغول به کار باشید. میتوانید فعالیتهای کاری خود را از خانه یا در حین مسافرت انجام دهید. برنامه کاری مطابق میل خود داشته باشید. بهتر از همه اینکه یک بار ارزشی را خلق میکنید و بارها از آن درآمد کسب میکنید.
درآمد غیرفعال میتواند از سه منبع اصلی تامین شود:
• خرید ملک و اجاره آن یا خرید و فروش سهام
• سرمایه گذاری در یک کسب و کار
• کسب و کار در فضای آنلاین مانند کسب و کار اینترنتی و فروش محصول در اینترنت
دو روش اول نیاز به سرمایه بسیار بیشتر و درصد ریسک بالاتر دارند. اما کسب و کارهای آنلاین به خصوص اگر مهارتی دارید با سرمایه بسیار کم قابل راه اندازی است.
درآمد غیرفعال با آزادی مالی که ایجاد میکند باعث رها شدن از بسیاری از استرسهای مالی زندگی میشود. دیگر نیازی ندارید که تمام اوقات خود را صرف کار کنید و زمانهایی برای فعالیتهای مورد علاقه خود پیدا میکنید.
با درآمد غیرفعال سبک زندگی جدیدی را تجربه میکنید و به دلیل درگیر نبودن ذهن، خلاقیت و نوآوری بیشتری برای زندگی و کسب و کار خواهید داشت.
اما این همه داستان درآمد غیرفعال نیست
جنبه خوب درآمد غیرفعال حقیقت دارد اما تنها نیمی از ماجرا است. شروع درآمد غیرفعال نیاز به فعالیت زیاد و بهبود همیشگی کسب وکار دارد و حتی بیشتر از درآمد فعال از خود گذشتگی میخواهد.
رسیدن به درآمد غیرفعال قطعا امکانپذیر است اما باید با زمان و تلاش زیاد هزینههای آن را بپردازید. برای اینکه در آینده امنیت مالی داشته باشید در شروع نیاز به صبر و برنامهریزی بلند مدت دارید.
در مدل درآمدی فعال، از اولین روز کاری درآمد دارید که به صورت روزانه یا ماهیانه پرداخت میشود.
برای درآمد غیرفعال در ابتدا نیاز به صرف هزینه، زمان دارد اما بازدهی به مراتب بیشتری در آینده خواهد داشت.
نام درآمد غیرفعال این ذهنیت را ایجاد میکند که نیاز به فعالیت خاصی ندارد و با حداقل هزینه بیشترین بهرهبرداری انجام میشود. تاد ترسیدر، مربی مالی میگوید: تصور بسیاری از افراد درباره درآمد غیرفعال یعنی دریافت چیزی درقبال هیچ هزینهای! این تصور کاملا اشتباه است.
در ابتدای مقاله اشاره شد که اکثر افراد تنها درآمد فعال دارند و دلیل آن شروع سختتر، نیاز به سرمایه اولیه (پول یا مهارت)، ریسک بالاتر و بازدهی دیرتر درآمد غیرفعال است.
آیا برای درآمد غیرفعال باید شغلم ثابتم را کنار بگذارم؟
خیر. شاید امکان این را ندارید که از ابتدای کار، تمام وقت روی درآمد غیر فعال تمرکز کنید. میتوانید بعد از شروع بازدهی آن را به عنوان شغل اول و ثابت خود در نظر بگیرید.
حتی نیازی نیست که بین این دو مدل درآمدی یکی انتخاب شود. میتوان هر دو مدل درآمدی را داشت به شکلی که هرکدام مکمل دیگری باشد:
• اگر طراح وبسایت هستید (درآمد فعال) میتوانید با گرفتن نمایندگی هاست، بدون هیچ زحمتی درصدی از فروش را دریافت کنید یا قالبهای خود را در فروشگاههای اینترنتی فروش قالب به فروش برسانید.
• اگر آموزشگاه آشپزی دارید میتوانید با نوشتن کتاب آموزش آشپزی یا راهاندازی وب سایت آموزشی، درآمد بیشتری کسب کنید.
• هر مهارت خاصی که دارید میتوانید با تولید محتوا درسایت شروع به کسب درآمد کنید. محتوای خوب باعث میشود که به مرور شناخته شوید و افراد علاقمند، محصولات و خدمات شما را خریداری کنند. اهمیت تولید محتوا در کسب درآمد اینترنتی را دست کم نگیرید.
چگونه از تولید محتوا به ثروت برسیم؟ ( معرفی ۹ روش تضمین شده)
فکر کنید که در کسب و کار شما از چه راههایی میتوان درآمد غیرفعال داشت؟
از کجا شروع کنیم؟
اگر کسبوکار کوچکی دارید یا میخواهید شروع کنید. از ابتدا این نکته را به یاد داشته باشید که درآمد غیرفعال ارزش سعی و تلاش را دارد.
بعد به این فکر کنید که چه ایدهای دارید و چگونه میتوانید از آن درآمد غیر فعال داشته باشید.
آیا سرمایه اولیه شما پول است یا مهارت و استعداد؟
چه “ارزشی” میخواهید به وجود آورید؟
چه امکاناتی برای شروع دارید؟
چه مدت زمان برای کسب نتیجه نیاز است؟
آیا نیاز به مشارکت دارید یا ترجیح میدهید به تنهایی شروع کنید؟
از “ارزش” به این دلیل نام میبریم که در کنار سود خودتان به کیفیت خدمات نیز توجه کنید. در صورتی میتوانید درآمد غیرفعالِ همیشگی و درازمدت داشته باشید که آنچه ارائه میدهید برای مشتریان ارزشمند باشد.
نکته مهم: یکی از راههای موفقیت درآمد غیرفعال، افزایش هوش مالی است. به این شکل ایدهها و راههای بهتری به ذهن شما میرسد. هوش مالی، شم اقتصادی شما را بالا میبرد تا در زمان کمتر نتایج بهتری به دست آورید. با وجود هوش مالی، برای مسائل مالی، تصمیمات بهتری گرفته میشود و فرصتهای مالی بیشتری خلق میکنید.
نتیجه گیری
با درآمد غیرفعال نیازی ندارید که زمان خود را با پول معاوضه کنید
در هر ساعتی از شبانه روز بدون اینکه تمام وقت مشغول باشید کسب درآمد میکنید.
با در آمد غیر فعال دیگر برای پول کار نمیکنید، پول برای شما کار میکنید.
اگر برای شروع سرمایه دارید که میتوانید با خرید سهام یا ملک شروع کنید.
اگر سرمایه کمی دارید بهترین کار سرمایه گذاری بر روی مهارت و زمانتان است تا به درآمد غیر فعال برسید.
آیا شما هم به درآمد غیرفعال فکر میکنید. دوست دارید با این مدل درآمدی سبک زندگی متفاوتی داشته باشید؟
آیا اقدامی برای کسب درآمد غیرفعال کردهاید؟ چه امکاناتی برای شروع درآمد غیرفعال دارید؟
در صورت تمایل برای دریافت مشاوره رایگان با ما تماس بگیرید .
کتابی از جفری گیتومر در خصوص متقاعد سازی می خوندم در بخشی ازآن تاکید شده بود حتما سخنرانی ارل نایتینگل رو برای مدتی هر روز گوش کنید . جناب گیتومر تاکید بر تاثیر این سخنرانی در نحوه سخنرانی و نتایج خوب بر روی سخنرانی خود دارند. لذا در پی دنبال این آثر به نام راز عجیب موفقیت قیام کردم و این نوشتار رو که ترجمه مقاله اصلی ارل نایتینگل هستش تقدیم می کنم . ضمن تشکر از مترجم ، سعی خواهم کرد صدای دوبله شده این سخنرانی رو تقدیم همراهان وفادارم کنم.
راز عجیب عنوان مقاله ای است درباره راز موفقیت از ارل نایتینگل (Earl Nightingale) یکی از نخستین نویسندگان و سخنرانان انگیزشی در آمریکاست. آثار و تفکرات ارل نایتینگل در زمینه رمز و راز موفقیت دستمایه بسیاری از بزرگان حوزه انگیزش قرار گرفته است. در این نوشته مقاله ی وی با عنوان راز عجیب (The Strangest Secret) که یکی از مشهورترین نوشته های او در زمینهراز موفقیت است را ترجمه نموده و به طور کامل در دسترس شما عزیزان قرار داده ام.
آیا می دانید چه اتفاقی برای ۱۰۰ نفری که در سن ۲۵ سالگی شروع به فعالیت می کنند و باور دارند که در آینده به موفقیت می رسند خواهد افتاد؟ تا سن ۶۵ سالگی فقط ۵درصد آنها به موفقیت خواهند رسید! چرا اکثر آنها شکست می خورند؟ چه اتفاقی برای آن جرقه اولیه در سن ۲۵ سالگی افتاده است؟ چه اتفاقی برای رویاهای آنها، امید های آنها و برنامه های آنها افتاده است؟ چرا بین آنچه که قصد انجامش را داشته اند و آنچه که به آن تبدیل شده اند چنین اختلاف زیادی وجود دارد؟
چند سال قبل، خبرنگاری از دکتر آلبرت شویتزر – برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۵۲- سوالی پرسید: دکتر، مشکل بشر امروز چیست؟ پیرمرد لحظه ای مکث کرد و سپس گفت: انسانها فکر نمی کنند.
این همان چیزی است که می خواهم راجع به آن با شما گفتگو کنم. ما در عصری طلایی زندگی می کنیم. دوره ای که در آن زندگی می کنیم میراث دار هزاران سال آرزو و رویای بشر بوده است. در ثروتمند ترین دوره زندگی زمین زندگی می کنیم…سرزمین فرصتها برای تمام انسانها. اگر فرض کنید مجموعه از ۱۰۰ نفر انسان (زن و مرد) دارید که در سن ۲۵ سالگی برای رسیدن موفقیت کار خود را شروع کرده اند، آیا می توانید بگویید زمانی که به سن ۶۵ سالگی برسند چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؟ همه این ۱۰۰ نفر باور دارند که موفق خواهند شد. آنها نسبت به زندگی خوشبین و پر از شور و شوق اند، در چشمان آنها برق عجیبی خودنمایی می کند و زندگی برای آنها بسیار مهیج، جالب و دوست داشتنی می نماید. در سن ۶۵ سالگی، فقط ۵ درصد آنها به موفقیت خواهند رسید و ۹۵ درصد مابقی شکست می خورند به طوری که از میان آنها ۵۴ درصد افراد طوری شکست می خورند که بدون کمک دیگران قادر به گذراندن امورات زندگی خود نیستند!
تعریف موفقیت
برای کشف راز موفقیت ابتدا باید موفقیت را تعریف کنیم و بهترین تعریفی که از موفقیت دیده ام این است:
موفقیت یعنی یک معلم مدرسه که درس می دهد چون درس دادن همان چیزی است که او می خواهد انجامش بدهد. موفقیت یعنی یک کارآفرین که کسب و کار خود را شروع کرده است زیرا این همان رویایی است که او می خواسته انجامش بدهد. موفقیت یعنی یک فروشنده که می خواهد بهترین فروشنده شرکتش باشد و همه تلاشش را می کند تا به این مهم دست یابد.
موفقیت یعنی هر کسی که آرمانی معین و ارزشمند دارد، همان کاری که او با خرسندی تمام تصمیم گرفته است انجامش بدهد. اما با تمام این تفاصیل باید بگویم فقط ۵ درصد این افراد، موفق خواهند شد و مابقی متاسفانه شکست خواهند خورد!
رولو می – روانشناس بی بدیل- کتابی عجیب نوشته است با نام “انسان در جستجوی خویشتن” و در این کتاب می گوید:
در جامعه ما بزدلی نقطه مقابل شجاعت نیست بلکه نقطه مقابل شجاعت، همرنگ جماعت شدن است. و از اینجا شما می توانید علت اکثر شکست ها را بیابید.
پیروی از دیگران – مردم مثل دیگران عمل می کنند بدون آنکه بدانند چرا چنین قصدی دارند و یا به کجا قرار است برسند.
ما در سن ۷ سالگی خواندن و نوشتن را آموختیم. ما در سن ۳۰ سالگی آموختیم که برای امرار معاش کسب درآمد نماییم. در این سن نه تنها از عهده مخارج خود برآمدیم بلکه قادر شدیم خرج یک خانواده را نیز تامین کنیم. اما همچنان در سن ۶۵ سالگی نمی دانیم که در ثروتمند ترین سرزمین شناخته شده روی زمین چگونه به استقلال مالی برسیم. چرا؟ همنوایی با دیگران. بیشتر ما دنباله روی آن دسته ۹۵ درصد شکست خورده هستیم. همان گروهی که به موفقیت نرسیده اند.
اهداف
آیا فکر کرده اید که چرا تعداد زیادی از انسانها صادقانه و مخلصانه سخت کار می کنند اما همچنان در زندگی خود چیز دندان گیری بدست نیاورده اند و در مقابل دیگرانی هستند که ظاهرا سخت کار نمی کنند و صاحب همه چیز هستند؟ به نظر می رسد آنها صاحب دستان جادویی هستند. شنیده اید که مردم درباره آنها می گویند: دست به خاک می زنند طلا می شود. آیا توجه کرده اید که موفقیت انسانهای موفق تمامی ندارد و پیروزی پشت پیروزی کسب می کنند؟ و در مقابل فردی که شکست خورده است، زنجیره ی ناکامی هایش تمامی ندارد و شکست پشت شکست را تجربه می کند؟
اختلاف آنها در یک چیز است: اهداف. انسانهای هدفمند موفق می شوند زیرا می دانند به کجا قرار است برسند. به همین سادگی است. برخلاف آنها، شکست خورده ها معتقدند که زندگی آنها تابع شرایط بیرونی است و این نیروهای بیرونی است که آنها را به این حال و روز انداخته است.
به یک کشتی که برای مقصدی معین برنامه ریزی شده است توجه کنید. کاپیتان و خدمه به خوبی می دانند که کشتی در چه مدت به کجا خواهد رسید. این یک هدف معین است و با احتمال موفقیت ۹۹/۹۹ درصد به مقصد خواهد رسید.
حالا به یک کشتی دیگر توجه کنید – درست مانند اولی – با این تفاوت که نه کاپیتانی آن را هدایت می کند و نه خدمه ای. این کشتی به مقصد ناکجا آباد سفر می کند، بدون هدف. ما فقط موتور این کشتی را روشن می کنیم و اجازه می دهیم حرکت کند. با من موافقید که اگر این کشتی موفق شود از بندر مبدا خارج شود با احتمال بسیار زیاد دیر یا زود در دریا غرق خواهد شد. این کشتی به هیچ جا نخواهد رسید زیرا این کشتی نه راهنمایی دارد و نه مقصدی.
این دقیقا مشابه زندگی بشر است. با این تفاوت که مکانیزم زندگی اجتماعی طوری طراحی شده است تا از شکست اقشار آسیب پذیر و ضعیف جلوگیری کند و این بدین معنی است که اجتماع نمی تواند مانع قوی ترها برای کسب پیروزی باشد. جامعه امروزی را می توان به کاروان نظامی تشبیه نمود که به خاطر حفظ انسجام، سرعت حرکت کاروان با کندترین عضو (به عنوان مثال نیروهای پیاده) هماهنگ می شود. جامعه بشری هم این گونه رفتار می کند یعنی به شکلی حرکت می کند تا از ضعیفترین اقشار جامعه حمایت کند.
درست به همین دلیل است که کسب درآمد به اندازه رفع نیاز چندان دشوار نیست. برای کسب درآمد بخور و نمیر و تامین یک خانواده نیازی به کار فکری سخت یا استعداد ویژه ای نیست. در جامعه، ما یک سطح مسطح و صاف داریم که اسم آن را “امنیت” می گذاریم. برای کسب موفقیت باید تصمیم بگیریم که می خواهیم چقدر بالاتر از این سطح بایستیم.
در طول تاریخ بشر، خردمندان بزرگ، فلاسفه، متفکرین، معلمین مشهور و پیامبران روی موضوعات مختلفی با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند. اما تنها یک نکته بوده است که تمام آنها روی آن اتفاق نظر داشته اند و آن نکته کلید موفقیت و شکست است:
این همان راز عجیب است. اما چرا می گویم عجیب و چرا می گویم راز؟ به واقع، این یک راز نیست. این نکته توسط بسیاری از خردمندان و بزرگان همواره ترویج می شده است و بارها و بارها در سرتاسر انجیل به آن اشاره شده است. اما تعداد بسیار اندکی از مردم این نکته را آموخته و درک کرده اند. درست به همین دلیل است که می گویم عجیب است و به دلیلی که عجیب است، این نکته تقریبا مانند یک راز همچنان باقی مانده است.
مارکوس آئورلیوس، امپراطور بزرگ روم می گوید: زندگی یک مرد همانی است که افکارش آن را ساخته اند. دیزرائیلی نخست وزیر فقید بریتانیا می گوید: همه چیز قابل دستیابی است اگر انسان فقط صبر پیشه کند…انسان با هدفی معین باید آن هدف را به سرانجام برساند و هیچ چیزی نمی تواند در برابر اراده ای که تمام وجود را برای رسیدن به هدفش به خدمت گرفته است مقاومت کند.
دوست قدیمی من دکتر نورمن وینسنت پیل اینگونه می گوید: اگر به جملات منفی فکر کنید، نتایج منفی بدست خواهید آورد. اگر به جملات مثبت فکر کنید، نتایج مثبت بدست خواهید آورد.
جرج برنارد شاو می گوید:
مردم به خاطر آنچه که هستند همیشه شرایط شان را سرزنش می کنند. من به اوضاع و شرایط اعتقادی ندارم. انسانهایی که در این جهان موفق می شوند از جنس همان مردمی هستند که صبح از خواب بیدار می شوند و به دنبال شرایطی که می خواهند می گردند و اگر نتوانند آن شرایط را پیدا کنند، آنها را خواهند ساخت.
بنابراین کاملا واضح است. درست نیست!؟ ما به آنچه که فکر کنیم تبدیل می شویم. فردی که به هدفی مشخص و ارزشمند فکر می کند در نهایت آن را بدست می آورد چون این همان چیزی است که بدان فکر می کرده است. در مقابل، کسی که هدفی ندارد نمی داند به کجا خواهد رسید و مالک افکار منفی و مسمومی چون گیجی، خشم، نگرانی و ترس خواهد بود، افکاری که در نهایت برای وی یک زندگی پر از ناامیدی، ترس، خشم و نگرانی به وجود خواهند آورد. و اگر راجع به پوچی بیاندیشد چیزی جز پوچی به دست نخواهد آورد.
ذهن انسان همانند زمین مزرعه است. زمین یک انتخاب در اختیار کشاورز می گذارد. کشاورز می تواند در این زمین هر چیزی که دوست دارد بکارد. برای زمین اهمیتی ندارد که کشاورز چه چیزی می کارد. همه چیز به تصمیم کشاورز بستگی دارد. ذهن انسان مانند زمین کشاورزی است. بذر هر چیزی را در آن بکارید همان را به شما باز خواهد گرداند. برای ذهن اهمیتی ندارد که بذر چه فکری را در آن می پاشید. اگر کشاورز بذر های متنوعی را بکارد – ترکیبی از بذر گندم، جو، ذرت و علف هرز- و مزرعه را آبیاری کند و از آن مراقبت نماید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
به یاد دارید که برای زمین اهمیتی ندارد. به هر مقدار که علف هرز بکارید به همان مقدار علف هرز به شما می دهد درست به همان مقداری که گندم، جو و ذرت کاشته اید. پس همانطور که در انجیل گفته شده است: هر آنچه بکارید همان را درو خواهید نمود.
ذهن انسان به مراتب از زمین کشاورزی بارور تر، عجیب تر و پیچیده تر است اما کارکرد ذهن انسان درست مشابه کارکرد زمین کشاورزی است. برای ذهن مهم نیست بذر چه فکری را در آن می کاریم: پیروزی یا شکست. یک هدف محکم و ارزشمند می کارید یا ترس، نگرانی، سوء تفاهم، خشم و غیره. اما هر چه بکاریم همان را به خودمان باز می گرداند.
مساله این است که ما از بدو تولد صاحب چنین مغز شگفت انگیزی هستیم. مغز ما مانند سایر اعضای بدن مان کاملا رایگان در اختیار ما گذارده شده است و معمولا چیزهایی که مفت و مجانی در اختیار ما گذاشته می شوند نزد ما بی ارزش و برعکس چیزهایی که بابت داشتن آنها باید پول خرج کنیم نزد ما ارزشمند هستند. این جزء ذات بشر است.
در اینجا پارادوکسی وجود دارد و آن اینست: هر چیزی که در زندگی برای ما از ارزش بالایی برخوردار است رایگان در اختیار ما گذارده شده است مانند ذهن، روح، اعضای بدن، امید ها، آرزوها، رویاها، همت بلند، هوش، عشق، دوست داشتن، خانواده، بچه ها، دوستان و کشور. همه این دارایی های ذی قیمت رایگان است.
اما چیزهایی که برای ما هزینه در بر داشته است در واقع خیلی ارزان هستند و می توانند در هر زمانی جایگزین گردند. می شود هر آنچه که داریم را به یکباره از دست بدهیم و می شود دوباره آنها را از نو بسازیم. نه یکبار بلکه چندین و چند بار. حتی اگر خانه ما به تلی از خاکستر بدل شود می توان آن را دوباره از نو بنیان نهاد. اما چیزهایی که در زندگی رایگان بدست آورده ایم هرگز قابل جایگزین نیستند.
ذهن ما طوری ساخته شده است که می توان انجام هر وظیفه ای را به او سپرد. اما ما در عوض از مغزمان فقط برای انجام کارهای دم دستی و راحت استفاده می کنیم. بنابراین، اکنون تصمیم بگیرید. چه چیزی می خواهید؟ بذر هدف خود را در ذهن تان بکارید. این مهمترین تصمیم زندگی شما خواهد بود.
آیا می خواهید در شغل تان پیشرفت کنید؟ آیا می خواهید پله های ترقی را در سازمان یا جامعه خود به سرعت طی کنید؟ آیا می خواهید ثروتمند شوید؟ تمام کاری که باید انجام بدهید این است که بذر هدفتان را در ذهن خود بکارید، از آن مراقبت کنید و به طور پیوسته در راستای هدفتان تلاش کنید تا به واقعیت مبدل شود.
هدفتان قطعا به حقیقت خواهد پیوست زیرا راه دیگری ندارد. این یک قانون است مانند قوانین جاذبه نیوتن. اگر در بالای یک ساختمان بلند بایستید و بپرید به کدام سمت خواهید رفت؟ بالا یا پایین؟ قطعا به طرف پایین سقوط خواهید کرد.
این قانون ذهن مانند سایر قوانین طبیعت است. همیشه جواب می دهد. غیر قابل انعطاف است. راجع به هدف تان با آرامش کامل و نگرشی مثبت تامل کنید. در ذهن تان تجسم کنید که به هدف تان رسیده اید و به موفقیت دست یافته اید. در ذهنتان کارهایی را انجام دهید که قرار است بعد از رسیدن به موفقیت انجام دهید.
هر یک از ما برآیند تفکرات خودمان هستیم. ما در جایی ایستاده ایم که دقیقا در ذهن خود آن موقعیت را می خواسته ایم یا احساس می کردیم که شایسته بودن در آنجا هستیم. حال می خواهد این جایگاه فعلی را بپذیریم یا خیر. هر کدام از ما باید در آینده با میوه تفکرات مان زندگی کنیم زیرا تفکر شما در امروز، فردا، ماه بعد و سال بعد تعیین کننده آینده شما خواهد بود. شما توسط ذهنتان هدایت می شوید.
به خاطر می آورم زمانی در شرق آریزونا در حال رانندگی بودم و یکی از آن ماشین های پهن پیکر جاده سازی را دیدم که در کنار جاده در حال حرکت بود. به نظر می رسید که این کامیون عظیم الجثه حدود ۳۰ تن خاک با خود حمل می کرد و کل این هیکل بزرگ توسط یک انسان کوچک که تنها فرمان و پدال و دنده در اختیارش بود هدایت می شد. همانطور که از کنار این کامیون رد می شدم در ذهن خود این کامیون عظیم الجثه را مانند ذهن انسان یافتم. فقط تصور کنید که شما همان راننده هستید که در اتاقک راننده نشسته اید و این منبع عظیم انرژی را کنترل می کنید. در چنین وضعیتی آیا حاضرید فقط پشت فرمان بنشینید و دست های خود را روی سینه بگذارید و اجازه بدهید که کامیون نهایتا در چاله یا دره ای سقوط کند؟ یا اینکه ترجیح می دهید فرمان را محکم در دستان خود بگیرید و کامیون را با مهارت هر چه بیشتر به مقصد نهایی و مطلوب برسانید؟ همه چیز به خودتان بر می گردد. شما در جایگاه راننده نشسته اید. متوجه شده اید که قانون رسیدن به موفقیت مانند یک شمشیر دو لبه است. ما باید افکار مان را کنترل کنیم. همان قانونی که می تواند انسانها را به زندگی سراسر موفقیت، ثروت، شادی و هر آنچه که آرزوی آنها بوده است برساند می تواند آنها را به سوی شکست و تلخ کامی هدایت کند. همه چیز به این بر می گردد که چگونه از آنها استفاده شود… برای خوبی یا بدی! این همان راز عجیب است!
کاری که تمام خردمندان و عقلای بشر گفته اند را انجام بدهید: با تبدیل شدن به فردی که همیشه می خواسته اید باشید، قیمت آن را بپردازید. اینگونه زیستن به سختی زندگی ناموفق نیست.
همان لحظه ای که تصمیم می گیرید برای رسیدن به هدف خود اولین قدم را بردارید به سرعت در زمره انسانهای موفق قرار می گیرید. در آن گروه اندکی قرار می گیرید که می دانند از زندگی چه می خواهند و قرار است به کجا برسند. از میان ۱۰۰ نفر انسان شما در میان ۵ درصد برتر قرار می گیرید. خودتان را زیاد درگیر چگونه رسیدن نکنید و آن را بگذارید به عهده قدرتی که بزرگتر از حد تصور من و شماست (منظور خداوند تبارک و تعالی است). تمام کاری که باید انجام دهید این است که مقصد خود را مشخص کنید و بدانید که قرار است به کجا برسید. پاسخها خود در زمان مناسب به سوی شما خواهند آمد.
همین امروز شروع کنید. هیچ چیزی برای از دست دادن ندارید اما شما تمام زندگی خود را برای پیروزی در اختیار دارید.
دستورالعمل اجرایی
برای ۳۰ روز بعدی تمام گامهای زیر را تا حصول موفقیت پیگیری کنید:
۱– روی یک کارت آنچه را که بیشتر از هر چیز دیگری می خواهید یادداشت نمایید. خواسته شما می تواند هر چیزی باشد. پول بیشتر می خواهید یا شاید می خواهید درآمد تان دو برابر شود. ممکن است بخواهید صاحب یک خانه زیبا بشوید. ممکن است بخواهید در شغلتان موفق گردید یا ممکن است به دنبال یک موقعیت اجتماعی خاص باشید. هدف شما می تواند حتی داشتن یک خانواده آرام و موفق باشد.
روی کارت خود آنچه را که می خواهید به آن برسید را به صورت کاملا شفاف و واضح بنویسید. مطمئن شوید که فقط یک هدف داشته باشید و آن هدف را به صورت کاملا واضح و شفاف مشخص کنید. لازم نیست هدف تان را به دیگران نشان بدهید اما آن را همیشه همراه خود داشته باشید زیرا لازم است که طی روز چندین بار به آن نگاه کنید. هر روز صبح که از خواب بیدار می شوید با آرامش کامل و با فکری مثبت و پرانرژی راجع به این هدف نوشته شده فکر کنید به طوری که به محض بلند شدن از رخت خواب مهمترین وظیفه شما باید تلاش در جهت رسیدن به این هدف نوشته شده باشد.
هر زمان که در طی روز فرصت پیدا کردید به کارت خود نگاه کنید به خصوص شب هنگام قبل از رفتن به رختخواب برای خوابیدن. همانطور که به هدف تان نگاه می کنید به خاطر بیاورید که شما باید به آن چیزی تبدیل بشوید که راجع به آن فکر می کنید و اگر به طور مرتب به هدف تان فکر کنید به زودی خواهید فهمید که هدفتان جزئی از وجودتان شده است. در اصل این فرایند از همان زمانی که هدفتان را نوشته و راجع به آن شروع به فکر کردن کرده اید آغاز می شود.
۲– به ترس فکر نکنید. هر زمانی که ترس یا هر نوع تفکر منفی به ذهنتان خطور کرد سریع آن را با تصویری مثبت و ارزشمند از هدف خود جایگزین نمایید. زمانی خواهد رسید که احساس تسلیم شدن به شما دست خواهد داد. منفی اندیشی برای انسان به مراتب آسان تر از مثبت اندیشی است. به همین دلیل است که فقط ۵ درصد افراد می توانند به موفقیت برسند. از همین لحظه آغازین باید خود را در زمره انسانهای موفق قرار دهید. دوروسیا برندی می گوید: طوری تلاش کنید که شکست غیرممکن بنماید. مهم نیست چه هدفی دارید اگر از هدف خود مراقبت نمایید به زودی از زندگی جدیدی که کشف کرده اید بسیار متعجب و شگفت زده خواهید شد.
۳– موفقیت شما همیشه توسط میزان کیفیت و کمیت خدمتی که ارائه می دهید انداره گیری می شود. بیشتر مردم بدون درک این قانون می گویند که می خواهند پول در بیاورند. آنها می خواهند بدون هزینه کردن، سواری مجانی بگیرند. موفقیت رابطه مستقیمی با میزان خدمت رسانی ما دارد. بیشتر مردم این قانون را برعکس متوجه شده اند. مثال آنها مانند فردی است که جلوی اجاق می ایستد و به اجاق می گوید اول به من گرما ببخش بعد من در داخل تو هیزم خواهم ریخت. چه تعداد انسان در اطراف خود می شناسید که نگرش آنها نسبت به زندگی شبیه این طرز تفکر است؟ میلیون ها انسان.
اگر گرما می خواهیم باید ابتدا در داخل اجاق هیزم بریزیم. قبل از درآمد زایی و کسب پول به این فکر کنید که باید خدمت رسان باشیم. با خود نگویید ابتدا به پول برسم بعد خدمت رسانی را آغاز کنم. نگران پول نباشید. خدمت رسانی کنید… بسازید… تلاش کنید… رویا سازی کنید… خلق کنید! این کارها را انجام دهید و خواهید دید که جریان نامحدود خوشبختی، ثروت و وفور نعمت به سوی شما سرازیر خواهد شد.
اگر در نخستین ۳۰ روز شکست خوردید – بعد از شکست با سیلی از افکار منفی روبرو خواهید شد- به سادگی دوباره شروع کنید و ۳۰ روز دوم را برای رسیدن به هدفتان شروع کنید. به مرور در خواهید یافت که عادت جدیدی پیدا کرده اید و در زمره اقلیت موفقی قرار گرفته اید که تقریبا هیچ چیز برای آنها غیرممکن نیست.
بالاتر از همه، نگران نباشید. نگرانی باعث ترس می شود و ترس فلج کننده است. تنها چیزی که می تواند باعث نگرانی شما بشود تنهایی شما در انجام تمام این وظایف است. بدانید که همه آن کاری که باید انجام بدهید توجه و تمرکز روی هدف است. هدف شما باید از خودتان مهمتر باشد.
این آزمون ۳۰ روزه را شروع کنید و آن را تکرار و دوباره تکرار کنید. در هر بار تکرار می بینید که بیشتر در وجود شما فرو می رود و بخشی از شما می گردد تا به مرحله ای می رسید که از خود می پرسید چرا تاکنون چنین زندگی را تجربه نکرده بودم. با این روش جدید زندگی کنید و خواهید دید که دروازه های خوشبختی، شادی و ثروت به روی شما گشوده می گردد و به ثروتی مافوق تصورتان خواهید رسید. پول؟ بله، مقدار زیادی از آن را خواهید داشت. اما چیزی مهمتر بدست می آورید: آرامش! شما در زمره اقلیتی قرار می گیرید که صاحب زندگی موفق، شاد و آرامی هستند.
هیچ کس از ابتدا فروشنده متولد نشده است. فروشندگان بزرگ باعث می شوند که عمل فروش، آسان به نظر بیاید، اما عملکرد برتر معمولا نشان دهنده این است که یک فروشنده زمان زیادی را صرف بالا بردن مهارت های خود کرده و دائما آنرا تکراز نموده تا بتواند بهتر به مشتریان خود کمک کند.
شما چه اولین تجربه ی فروشتان باشد و یا به دنبال بازگشت به اصول اولیه باشید، این نکات برایتان همچون ستون اصلی فروش موفق هستند و به کمکتان می آیند.
اگر شما در حال یادگیری فروش هستید، از انتها شروع کنید و به عقب برگردید. دانستن اهداف خود و اندازه گیری عملکرد خود در برابر اهدافتان، مهمترین نقطه برای شروع است.
شما و شرکت شما به چه تعداد مشتری و در چه بازه زمانی نیاز دارد؟ چه میزان مهارت نیاز دارید تا این تعداد مشتری را حفظ کنید؟ چقدر باید ارتباطات خود را تقویت کنید تا این فرصت ها ایجاد شوند؟ و ….
مشتریان هدف خود را در میانگین قیمت فروش محصول شرکت ضرب کنید تا میزان درآمدی را که هدف گذاری کرده اید، بدست بیاید.
حواستان باشد که اهداف فروش شخصی تان را تعیین کنید. شما همیشه می توانید بگویید که چه زمانی یک فروشنده در ۲٪ بالای سازمان قرار دارد. فروشندگان به کارشان توجه می کنند و روی ترفندهای خود کار می کنند و با درنظر گرفتن تجربیاتشان آنها را اجرا می کنند. این رفتارها و اقدامات معمولا پیش از نمایان شدن نتایج صورت می گیرند. هدف این است که به نقطه ۲٪ بالای سازمان خود برسید. اما این اتفاق همین فردا رخ نخواهد داد چرا که کار آسانی نیست، اما همیشه برای رسیدن به بالا ترین نقطه از کارتان بجنگید.
۲) فروش را همچون یک «چرخه» بدانید.
فروش هنر نیست بلکه علم و فناوری است.
پیت کپوتا استاد مدرسه کسب و کار هاروارد و مارک رابرج مدیر تحقیقات سابق هاب اسپات دو نفر از موفق ترین مدیران فروشی هستند که می شناسیم. آنها دانشمندند و در ایجاد چرخه فروش کلاسیک قابل ارتقا، بی رقیب عمل می کنند. اگر شما به فروش همچون یک چرخه نگاه نکنید قافیه را باخته و فرصت ها را از دست داده اید.
طریقه حرکت شرکت شما از درون قیف فروش، منحصر به فرد خواهد بود. اگر به فرایندهای فروش یکسان نگاه کنید خیلی از چیزها را از دست می دهید. بدانید که هر کسب و کاری دفترچه راهنمای مختص به خود را دارد. بنابراین قبل از تلفن زدن به مشتریان، با مدیر خود صحبت کنید و از فرایندهای شرکتتان به طور کامل آگاهی یابید.
یاد بگیرید که چگونه محصولتان را جایگاه یابی کنید، استراتژی های صحبت کردن با مشتری را کسب کنید، ارزش های خود را بشناسید ، ویژگی های مشتریان ایده آلتان را مشخص کنید و فقط چند عامل مختصر از هر فرایند فروش موفق را نام ببرید.
۳) نکات منفی کار را شناسایی کنید.
باید قادر باشید مشکلات مشتریانتان را شناسایی نمایید و آن ها را از مشکلات معمولی متمایز کنید. اگر بخشی از فرایند فروش به خوبی انجام نشود، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ مشکلات، دستان شما را نمی بندند، بلکه پاهای شما را از حرکت وا می دارد. هر روز یک مشکل جدید در دفتر اجرایی و اتاق هیات مدیره کشف می شود. شاید کسی نیز بودجه ای برای رفع آن کنار گذاشته باشد. اما اگر شما در این زمینه نیز مشکل دارید، پس کسب و کارتان واقعا دچار مشکل بزرگی شده است.
شما باید به عنوان یک فروشنده کاری کنید که اعتماد مشتری جلب شود. خریداران باید مطمئن شوند که مشکل آنها را می فهمید و منابعی برای حل آن در اختیار دارید. اما ارتباط شما بعد از فروش پایان نمی یابد، شما از لحاظ اخلاقی موظفید تا آخر به عهدتان پایبند باشید. مشتریان بالقوه خود را برای گذر به سمت محصول خود آماده کنید و هر کمکی می توانید به آنها ارائه دهید، این کار باعث می شود شما یک مشتری دایمی و شاد داشته باشید.
۴) هر مرحله را بسنجید.
هرکاری که ارزش انجام دادن داشته باشد، ارزش اندازه گیری نیز دارد و هرآنچه را که بتوان اندازه گیری کرد می توان بهبود بخشید.
زمانی که این هدف را برای خودتان تعیین کردید، به خاطر می آورید؟ بر روی نحوه ی عملکرد خود نسبت به اهدافتان جدی باشید. با مقداری که امروز فروش داشته اید، آیا تا آخر ماه می توانید به مبلغ مورد انتظارتان دست یابید؟ آیا استراتژی های فروش شما، مشتریان بالقوه را به مشتریان دائمی بدل می کند؟ اگر اینطور نیست، تغییری ایجاد کنید.
سعی کنید برای رسیدن به مبلغ هدف گذاری شده خود، فرصت ها را از دست ندهید. اگر عملکردتان را بسنجید می توانید به محض بوجود آمدن مشکلات، آنها را رفع کنید.
امروزه حجم زیادی از منابع آموزشی وجود دارد. کافی ست چیزی که به آن نیاز دارید را در گوگل جستجو کنید، مطالب بسیار زیادی ارائه می کند که می تواند به کمک شما بیاید. شما حتی می توانید قبل از اینکه دیر شود از مدیرتان نیز کمک بگیرید.
۵) مشتریان مناسب پیدا کنید
این مورد، یکی از اصول بازاریابی درونگرا ست.
در اوایل کار، زمان زیادی صرف صحبت با افرادی می کردم که نمی خواستند با من ارتباط برقرار کنند. اما در ۷ سال اخیر، این زمان را به کسانی اختصاص می دهم که شنونده حرف هایم هستند.
این همان قدرت بازاریابی درونگرا ست. با ایجاد و افزودن محتوای کمک کننده و با کیفیت، اجازه می دهید مشتری ها به سمت شما بیایند، بنابراین در زمان صرفه جویی کرده و احتمال بستن قرارداد را افزایش می دهید.
۶) از فروش تیمی استقبال کنید.
بدون شک زمانی که شروع به فروش می کنید، سودای شهرت در سر دارید. بسیاری از فروشندگان فکر می کنند سریع ترین راه برای رسیدن به شهرت این است که به تنهایی رقیبان را از سر راه بردارند.
این رویکرد منزوی کننده است و شما فرصت های زیادی را از دست می دهید. فروشندگان مدرن، فرقی نمی کند در چه سطحی باشند، باید از فروش تیمی استقبال کنند.
بطور مثال، اگر موفق نشوید با مدیر عامل یک شرکت بزرگ صحبت کنید، از مدیر فروش بخواهید که از نفوذ مقام خود استفاده کرده و با اولین تماس مجوز ورود شما به اتاق را بگیرد.
من این کار را بسیاری از اوقات برای فروشندگانم انجام داده ام. می توانم برای یک فروشنده جدید که هنوز ارتباطی برقرار نکرده، نفوذ ایجاد کنم. همه آنچه می خواهم این است که این فروشنده قبل از تماس من، تحقیق کرده و گزارش مشخصات اصلی، مشتری های فرصت و ماموریت و اهداف شرکت مورد نظر را تهیه کرده باشد.
از متخصصان تیم خود استفاده کنید تا قراردادهای بیشتری ببندید. شما مهارت های با ارزشی در این راه می آموزید و می توانید گلی بر سر سهم فروش خود بزنید.
۷) تماس ها را بررسی و بازنگری کنید.
احتمالا مدیر تیم شما نیز تا به حال برنامه منظمی برای مرور و بازنگری تماس ها ایجاد کرده است، اما این کافی نیست.
فروشندگانی که در انجام کارهای متفاوت، حرفه ای عمل می کنند، شناسایی کنید. آیا فروشنده ای می شناسید که در کار خود با مشتری های متفاوت، حرفه ای عمل کرده باشد؟ بنشینید و به برخی از تماس های تلفنی وی گوش دهید.
آیا فروشنده ای را مورد تحسین قرار داده اید که در مذاکرات خود عالی عمل کرده باشد؟ از وی بخواهید تا مذاکرات اخیر شما را بازبینی و بررسی کند. بر جنبه های متفاوت تماس ها و جلسات خود تمرکز کنید و جزئیات هر بخش در حال بهبود را بیابید.
کمپ لیدر شیپ باشگاه کار آفرینی استیلا با حضور راهبران و مدیران فروش برای آماده سازی همایش بزرگ ۱۰۱۰ استیلا به مدت ۳ روز در اولین روز های آذرماه و به مناسبت میلاد با سعادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد (ص) در اصفهان برگزار گردید.
تیم شبکه بازاریابی و فروش توانمندان باشگاه کارآفرینی استیلای تبریز به همراه لیدر خود در ششمین همایش سراسری شرکت نیوشا نیک شر کت کردند .
این همایش در ۴ فروردین مصادف با ایام نوروز ۹۷ در فرهنگسرای بزرگ بهمن با حضور ۱۸۰۰ نفر از بازاریابان از سراسر ایران برگزار و از برترینهای سال ۹۶ نیوشا تجلیل بعمل آمد.
حتما شما هم بارها این جمله را شنیده اید: “خودت باش”. اما چه معنایی می تواند پشت این جمله ساده و در عین حال مبهم قرار گرفته باشد؟ همه می دانیم که مشکلی وجود دارد، و باید رفع شود. اما مشکل دقیقا چیست و چگونه می توان آن را حل کرد؟ در ادامه مطلب به این موضوع خواهیم پرداخت.
۱-خودتان را پیدا کنید و با استفاده از کلمات خود را تعریف کنید.
“اسکار وایلد” شاعر و نویسنده معروف ایرلندی، با همان زیرکی و شوخ طبعی همیشگی در جایی گفته است: “خودتان باشید؛ دیگران از پیش جای خود را گرفته اند”. هرچند به طنز اما تمام حقیقت در همین جمله ساده گنجانده شده است. شما نمی توانید خودتان باشید، مگر اینکه، در ابتدا تمام آنچه که هستید را بپذیرید و درک کنید. این باید اولین هدف شما برای شروع باشد. کمی وقت صرف کنید تا بتوانید گوهر درونی وجود خود را کشف کنید. برای رسیدن به این هدف، با خودتان رو راست باشید و ببینید که چه چیز هایی را واقعا دوست دارید و از چه چیز هایی بیزار هستید.
نگاهی بیندازید به جنبه های مختلف زندگی و تمام انتخاب هایی که پیش روی شما قرار دارد. با سعی و خطا، به حس واقعی و درونی خود نسبت به تمام این انتخاب های موجود رجوع کنید. اگر حس واقعی شما یک انتخاب را رد می کند یا انتخاب دیگری را می پذیرد، شما هم از همان حس پیروی کنید و آنرا حقیقت وجودی خودتان بدانید.
برای مثال اگر یک حس درونی شما را به سمت فیلم های کمدی، آهنگ های شاد و رقص و پایکوبی می کشاند، به هر دلیلی نسبت به آن مقاومت نشان ندهید. حقیقت وجودی شما با این واژه تعریف می شود: شاد! شما شخص شادی هستید و هرگونه مقاومتی شما را از خودتان و آنچه که هستید دور می کند.
هنگام کشف ارزش های حقیقی خودتان، ممکن است بعضی از ویژگی ها کاملا با شخصیت شما در تضاد باشد. اما هنگام سعی و خطا، تمام ویژگی های متفاوت شخصیتی در فرهنگ ها، مذاهب، افراد مشهور، بزرگان و غیره را در نظر بگیرید و آنها را با شخصیت حقیقی خودتان بسنجید. ببینید که کدامیک از این ویژگی ها واقعا با شخصیت شما همخوانی دارند.
۲-در گذشته گیر نکنید و مانع رشد خود نشوید.
یکی از برداشت های غلط، از این موضوع (که باید خودمان باشیم) این است که تصمیم بگیریم خود را براساس یک دوره زمانی خاص تعریف کنیم. شما تمام زندگی خود را همچنان صرف بودن شخصی در گذشته می کنید که سالها پیش بوده اید؛ درحالی که شخصیت واقعی شما با گذشت زمان رشد می کند و وارد مراحل جدیدی می شود. به خودتان اجازه رشد کردن، شکوفا شدن و بلوغ بیشتری بدهید. ناملایمات و اشتباهات گذشته را پشت سر بگذارید و آنها را رها کنید.
سعی کنید تمام اشتباهات و انتخاب هایی که تا کنون داشته اید را بپذیرید و به این باور برسید که گذشته دیگر، درگذشته است. تمام تصمیماتی که گرفته اید و هر آنچه که بوده اید، با توجه به شرایط و اتفاقات آن زمان شکل گرفته اند و اکنون، دیگر دست از سرزنش کردن خود بردارید، از اشتباهات خود درس بگیرید و با دانستن این مطلب که تمامی ناملایمات گذشته شما را به فرد قویتری بدل کرده است، به رشد شخصیتی خود ادامه دهید.
به آدمهای اطراف خود که با افتخار می گویند با ۱۶، ۲۶ یا ۳۶ سالگی خود تفاوتی نکرده اند، دقت کنید. آیا افرادی انعطاف پذیر، آسانگیر و شاد هستند؟ معمولا نه؛ این افراد دائما درگیر این موضوع هستند که مبادا تغییری در آنها رخ ندهد و بنابراین توانایی قبول ایده های جدید، درس گرفتن از دیگران و رشد کردن برایشان سخت است. ممکن است به اشتباه فکر کنند که تمام سعی آنها بر این است که “خودشان باشند” اما تنها خود را برده گذشته ای کرده اند که می بایست سالها پیش رهایش می کردند. رشد کردن به لحاظ شخصیتی در هر دوره و مرحله ای از زندگی، برای رسیدن به خودِ حقیقی، سلامت احساسات و بلوغ فکری، امری ضروری است.
۳-نگرانی از اینکه دیگران درمورد شما چه فکر می کنند را متوقف کنید.
بعضی ها از شما خوششان می آید و بعضی دیگر هم نه. تقریبا غیر ممکن است که خودتان باشید و در عین جال به این فکر کنید که “آیا دیگران فکر می کنند من آدم بامزه ای هستم؟ آیا او فکر می کند که من خیلی چاقم؟ آیا به نظر آنها من احمق هستم؟ آیا من به اندازه کافی باهوش، معروف یا با مزه هستم که بتوانم با آنها دوست شوم؟”
برای اینکه بتوانید خودتان باشید، باید خود را از تمامی این نگرانی ها رها کنید و اجازه دهید که شخصیت شما و آنچه که هستید آزادانه جریان پیدا کند.
به هر حال، حتی اگر خودتان را به خاطر خوشامد عده ای تغییر دهید، باز هم ممکن است عده ای دیگر طرز رفتار جدید شما را نپسندند و شما به جای اینکه روی توانایی ها و استعداد ها خود تمرکز کنید و آنها را بهبود ببخشید، تا ابد گرفتار سیکل معیوبی می شوید که در آن دائما باید به فکر خوشامد دیگران باشید و مدام ماسک عوض کنید.
اینکه بخواهید همه را راضی نگه دارید و همیشه به دنبال عشق و احترام دیگران باشید، در نهایت به رشد شخصیتی و اعتماد به نفس شما صدمه می زند. چه کسی به حرف دیگران اهمیت می دهد؟ همانطور که الینور روزولت گفته است: “هیچ کس نمی تواند احساس حقارت را در شما به وجود آورد، مگر اینکه شما این اجازه را به او بدهید”. چیزی که مهم است این است که به ندای درونی خود گوش دهید و اگر احساس ضعف و عدم اعتماد به نفس می کنید، باید اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.
آیا این به این معنی است که نظر هیچ کسی در زندگی اهمیت ندارد؟ جواب منفی است. باید به نظرات دیگران اهمیت داد اما نباید به دیگران اجازه داد که نظراتشان را به ما تحمیل کننن. نباید اجازه داد که نظزات منفی دیگران نسبت به ما به هر دلیلی در ما رسوخ کند. بهتر است به نظرات افرادی توجه کنید که خیرخواه شما هستند و دلسوزانه بدور از هرگونه غرض ورزی نظر خود را برای بهبود شخصیت ما بیان می کنند و قبول نظراتشان را به ما واگذار می کنند.
این مطلب را در نظر بگیرید که نظر یک فرد تنها به این دلیل که صلاح شما را می خواهد، لزوما درست نیست. اجازه ندهید که دیدگاه شخصی دیگران مسیر زندگی شما را به اشتباه تغییر دهد حتی اگر با تمام وجود خیر و صلاح شما را بخواهد. به جای تکیه بر احساسات، بر قدرت تعقل خود تکیه کنید.
تحت تاثیر جو حاکم و فشار های منفی اجتماعی نظر خود را تغییر ندهید. اگر به درست بودن چیزی باور دارید نباید از فشار نادرست جو حاکم بترسید و خودتان را بر آن اساس تغییر دهید. حداقل کاری که می توانید بکنید این است که با احترام کامل به باور خود سکوت کنید و آن جو منفی را ترک کنید. برای مثال دروغگویی، تملق و چاپلوسی، بی احترامی به دیگران، دزدی، رشوه خواری و پایمال کردن حقوق افراد و آسیب رساندن به دیگری به هر نحوی و در هر شرایط زمانی و مکانی همواره غلط است. اگر نمی توانید شرایط را تغییر دهید، دلیل نمی شود که خودتان را تغییر دهید. بهترین کار این است که آن جامعه مسموم را ترک کنید. این جامعه می تواند یک جامعه کوچک مانند محیط تحصیلی یا کاری باشد و یا می تواند به وسعت یک شهر یا یک کشور باشد.
تفاوت بین نیش و کنایه، تهدید و تمسخر را از نظرات خیرخواهانه تشخیص دهید. تفاوت انتقاد های سازنده از انتقاد مخرب می تواند از زمین تا آسمان باشد. به این معنی که پیروی از یکی شما را به عرش می رساند و پیروی از دیگری شما را به زمین خواهد کوبید. دلایلی مانند حسادت و دشمنی باعث می شود که فردی در لباس یک دوست، از پشت مانند یک دشمن به شما خنجر بزند. بهترین راه این است که همواره از خانواده و از دوستان قدیمی و قابل اعتماد خود مشورت بگیرید و در این بین همواره بر قوه تعقل خود تکیه کنید و درگیر احساسات و همچنین تلقینات پوچ دیگران نشوید.
۴-با خودتان صادق و رو راست باشید.
چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟ همه ما دارای نواقصی هستیم و همواره سعی می کنیم رشد کنیم و به انسان بهتری بدل شویم. اگر به هر دلیلی در مورد جنبه ای از وجود خود احساس خجالت و عدم اطمینان می کنید و چه به لحاظ فیزیکی یا شخصیتی احساس می کنید که باید آن قسمت از وجود خود را پنهان کنید، باید طرز فکر خود را تغییر دهید.
به جای انتخاب واژه هایی مانند “عیب”، “ایراد” و یا “نقص” برای تعریف آن قسمت از وجودتان که شما را آزار می دهد، واژه بهتری پیدا کنید مانند “ویژگی منحصر به فرد” یا به سادگی آن را به عنوان کاستی های طبیعی و وجودی خود بپذیرید. با خودتان صادق باشید اما بی جهت خودتان را سرزنش نکنید. این طرز تفکر را در مورد دیگران نیز به کار ببرید و انتظار نداشته باشید که همه چیز و همه کس کامل و بی نقص باشند. بین نگاه صادقانه و نگاه منتقدانه تفاوت وجود دارد؛ هنگام انتخاب واژه ها برای تعریف خود و دیگران، باید یاد بگیرید که مراقب طرز گفتار خود باشید.
هنگام بحث کردن با خودتان یا دیگری، از یک تاکتیک به خصوص استفاده کنید: “اعتراف به نواقص و کاستی ها!”با قبول اشتباهات و نواقص خود، بلافاصله ادامه بحث و جدال در مورد این موضوع با خودتان یا دیگری، بیهوده به نظر می رسد و برعکس انکار واقعیت، جدال بی پایانی را بین شما و دیگران رقم خواهد زد. پذیرش و اعتراف به کاستی ها، مزیت دیگری نیز دارد و آن این است که بعد از آن، به جای فرار از واقعیت، سعی می کنید آن کاستی ها را تا جای امکان بپذیرید یا برطرف کنید.
اگر می خواهید صادق باشید باید علاوه بر دیدن کاستی ها و نواقص، نقاط قوت و در واقع نیمه پر لیوان را نیز ببینید. در غیر این صورت نگاه شما به قضیه کاملا صادقانه نخواهد بود. هنگام انتقاد کردن، ابتدا نقاط قوت هر چیزی را مطرح کنید و سپس با لبخند، صداقت و ملایمت انتقاد خود را مطرح کنید. اگر هدف شما از مطرح کردن انتقاد، برطرف شدن آن کاستی ها است، این روش دوستانه ترین و صادقانه ترین نوع مطرح کردن انتقاد، چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگری است؛ یک نقد صادقانه و سازنده.
۵-ریلکس باشید.
نگرانی و اضطراب را کنار بگذارید. شما چیزی برای پنهان کردن ندارید و به اندازه هرکس دیگری حق دارید که در هر لحظه و هر مکانی بدون اینکه آزادی دیگری را سلب کنید، خودتان باشید و لذت ببرید. ممکن است کسی طرز نشستن، ایستادن، خندیدن و لباس پوشیدن شما را نپسندد؛ خب این مشکل خودش است و ربطی به شما ندارد.
اگر در حضور عده ای اشتباهی از شما سر زده است که باعث خنده همه شده، خب حتما قضیه خنده دار بوده است؛ چرا خود شما به این قضیه نخندید؟ دست و پای خود را گم نکنید. اگر باعث آزار کسی شده اید از او عذر خواهی کنید و در صورت لزوم خسارت را بپردازید. به همین سادگی! یک خاطره جالب که می توانید برای دوستان خود تعریف کنید.
۶-به گونه ای با خود رفتار کنید که با بهترین دوست خود رفتار می کنید.
دوستان و نزدیکان از جایگاه ویژه ای در زندگی ما برخوردارند. بسیار خوب، اما چه کسی از خود شما به شما نزدیک تر است؟ برای خودتان همان ارزش و احترامی قائل شوید، که برای با ارزش ترین افراد زندگیتان قائل هستید. اگر مجبور بودید که روزی را با خودتان به تنهایی بگذرانید، بهترین، باحالترین، باصفاترین و خوشایندترین فردی که می توانستید باشید را (در حالی که “خودتان باشید”) چگونه توصیف می کردید؟ بهترین ورژن شما چگونه می تواند باشد؟ این ایده را با تمام وجود باور داشته باشید و به عنوان نقطه شروع به کار بگیرید. خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید و دوست داشته باشید.
نسبت به خودتان مسئولیت به خرج دهید و روی عزت نفس خود کار کنید.اگر کسی نیست که به شما گوشزد کند که چقدر با ارزش هستید، خودتان این موضوع را مدام به خود یادآوری کنید که فردی ویژه، شگفت انگیز و با ارزشی هستید. هنگامی که واقعا به این باور برسید، دیگران نیز این انرژی برخواسته از اعتماد به نفس شما را دریافت و بی درنگ این باور را تائید خواهند کرد.
۷-هویت خود را بپرورانید و آن را بی پروا ابراز کنید.
نحوه به خصوص نشستن، ایستادن، لبخند زدن، طرز صحبت کردن و یک سبک و استایل خاص، هر آنچه که هست، همگی هویت شما را تشکیل می دهند و باید به آن افتخار کنید. اگر از جاده اصلی منحرف شده اید و اگر در خلاف جهت آب شنا می کنید، باید بدانید راه های رسیدن به خودتان هیچ ارتباطی به راه های متفاوتی که ممکن است دیگران انتخاب کنند، ندارد. به جای اینکه “گونه ای مشابه از تعداد بی شماری باشید” سعی کنید که یک “شخصیت منحصر به فرد” یا بهتر بگوییم “خودتان” باشید.
هرچه که از تقلید و دنباله روی دیگران دور شوید و به علایق خود، بیشتر نزدیک شوید، شخصیت منحصر به فرد خود را بهتر پیدا می کنید و هرچه هویت و شخصیت خود را بهتر ابراز کنید، موفقیت بیشتری برای ایجاد رابطه با کسانی پیدا می کنید که اینگونه شخصیت شما را می پسندند.
پنهان کردن شخصیت اصلی یا ابراز چیزی غیر از آنچه که هستید، در نهایت باعث می شود کسانی را به به خود جذب کنید که رابطه ای با شخصیت اصلی شما برقرار نمی کنند و در نتیجه رابطه عمیقی نیز برقرار نخواهد شد. لقمه ای را با زحمت به دور سر خود چرخانده اید و عاقبت نیز چندان دلچسب نبوده است. بهتر این است که در عوض خودتان را پیدا کنید، شخصیت و هویت واقعی خود را بی پروا ابراز کنید و ارتباط بسیار عمیق تری را با افرادی برقرار کنید که شبیه به شما فکر می کنند و تمام آنچه که واقعا هستید را می پسندند.
۸-خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.
اگر همواره تمام سعی شما بر این است که کسی باشید که در واقع نیستید، باید بدانید که با این رویه هیچگاه خوشحال و راضی نخواهید بود. این قضیه از آنجا شروع می شود، که شما خودتان را با دیگران مقایسه می کنید و این آغاز گامی است در یک سراشیبی لغزنده. شما تنها ظواهری را می بینید که تبلیغات تجاری برای عموم به تصویر می کشند، اما قادر نیستید از پس این دنیای پر زرق و برق و ساختگی دنیای واقعی این افراد را ببینید. با مقایسه خودتان با آنها، بیش از اندازه به آن تصویر ترسیم شده اعتبار و بها می دهید و ارزش خودتان را بر اساس یک توهم تو خالی پایین می آورید. اشتباه نکنید، قصد نداریم که زیبایی را کم ارزش جلوه دهیم؛ قصد ما این است که به شما بفهمانیم، تنها یک تعریف به خصوص از زیبایی وجود ندارد.
زیبایی در یک تعریف به خصوص و واحد جای نمی گیرد.تنها تعریفی که شاید بتوان از زیبایی داشت اینگونه است: “زیبایی، یک هماهنگی است بین اجزای مختلف یک چیز.” درست مثل یک قطعه موسیقی، هرگونه ترکیب هماهنگی بین نتهای موسیقی، زیبا است؛ اما خوشبختانه به دلیل سلایق گوناگون افراد، هرکس ممکن است سبک خاصی از موسیقی را بپسندند.
اینکه بخواهید ناهماهنگی های ظاهری خود را رفع کنید شاید منطقی به نظر برسد، اما اینکه بخواهید خودتان را تغییر دهید و شبیه شخص دیگری شوید، با توجه به تمام آنچه تاکنون گفته شد، به هیچ وجه منطقی نیست.
جذابیت اهمیت بسیار بیشتری نسبت به زیبایی دارد.زیبایی در واقع تنها یکی از فاکتور هایی است که در خدمت جذابیت یک فرد قرار می گیرد. حتما خود شما هم با افراد بسیاری برخورد کرده اید که چندان زیبا نیستند اما فوق العاده جذابند. این جذابیت از فاکتورهای دیگری مانند، اعتماد به نفس، زبان بدن (Body Language)، طرز صحبت کردن، تحصیلات، استعداد هنری، شوخ طبعی و غیره نشأت می گیرد. پس تنها به فاکتور زیبایی ظاهری تکیه نکنید.
با خودتان منصف باشید. گاهی زیاده روی در مقایسه باعث می شود که یک سیب را با یک پرتقال مقایسه کنیم. برای مثال به تازگی فیلمنامه نویسی را شروع کرده ایم اما خود را با یک نویسنده و تهیه کننده مطرح هالیووودی مقایسه می کنیم. نتایج سالها تجربه و تلاش شبانه روزی را با خودمان مقایسه می کنیم. واقع بین باشید و به جای مقایسه، دیگران را الگوی خود قرار دهیم و با الهام گرفتن از آنها برای خودمان ایجاد انگیزه کنیم.
خودتان را با خودتان مقایسه کنید.توانایی های شما در لحظه تغییر می کنند و باید تمام تلاش خود را به کار ببرید که در هر لحظه از لحظه پیش بهتر شوید. اگر با مقایسه حال و گذشته خود به این نتیجه رسیدید که هیچ پیشرفت قابل ملاحظه ای نداشتید و حتی شاید پسرفت کرده باشید، آنگاه حق دارید که خودتان را سرزنش کنید و دوباره با قدرت به سوی جلو گام بردارید.
مقایسه کردن، باعث رنجش می شود. کسی که تمام وجودش را ضعف حاصل از این رنجش ها فرا گرفته باشد، قادر به تمرکز بر روی مفهوم عبارت “خودت باش” نخواهد بود چون دائما درگیر تعقیب فرد دیگری است.
۹-صبور باشید.
اینکه به یکباره تصمیم بگیرید که خودتان باشید ممکن است از دید دیگران کمی عجیب به نظر برسد و برای اینکه هم خودتان و هم دیگران به این قضیه عادت کنید، به کمی گذشت زمان نیاز دارید. در نهایت برای دیگران هیچ چیز بهتر از این نیست که با فردی باشند که هیچ ماسکی به چهره ندارد و فقط خودش است.
نکته ها:
“خودت باش” به این معنی نیست که “خودخواه باش”. گاهی از روی احترام و گاهی برای شاد کردن دل دیگران باید روی علایق و خواسته هایمان پا بگذاریم و چیزی را تجربه کنیم یا کاری را انجام دهیم که مورد علاقه ما نیست.
در محیط کاری باید دستورات مافوق خود را انجام دهید حتی اگر خوشایند شما نباشد و همچنین در محیط تحصیلی نیز باید تابع مقررات و سرفصل های تعیین شده باشید. اگر به هر دلیلی این شرایط را نمی پسندید، بهتر است محل کار، دانشگاه یا رشته تحصیلی خود را تغییر دهید.
اگر می خواهید مشتریان وفادار جذب کرده و به درآمد ثابت دست پیدا کنید، به نکات زیر توجه داشته باشید.
۱- با مشتریان سابق خود که نسبت به آنها شناخت دارید و توانسته اید اطمینان نسبی آنها را جلب کنید، به صورت تلفنی یا حضوری در تماس باشید و علاوه بر اینکه برای برطرف نمودن نقاط ضعف و کمی و کاستی های گذشته تلاش می کنید، سعی کنید اطمینان آنها را بیش از پیش جلب و صمیمیت دوطرفه بین خودتان و آن ها را تقویت کنید.
۲- همواره ابزارهای تبلیغاتی خود را از لحاظ کارآیی و بازدهی ارزیابی کنید و مواردی را که نتیجه بخش نیستند حذف کنید و از سوی دیگر، ابزار های کارآمد و مؤثر را به روز رسانی و تقویت کنید. استفاده از ابزارهای نتیجه بخش، مساوی است با صرفه جویی در سرمایه ها و رشد درآمد و سودآوری.
۳- برای مشتریان تان تخفیف ویژه مدت دار و محدود در نظر بگیرید. سعی کنید با استفاده از تخفیف ها و پیشنهادات گیرا، آنها را به خرید بیشتر ترغیب کنید. برای مشتریانی که خرید بالاتری انجام می دهند، امتیازات ویژه ای در نظر بگیرید.
۴- به بازارهای فعلی تان بسنده نکنید. هر روز در مورد بازارها و مشتریان جدید تحقیق و آنها را شناسایی کنید. با استفاده از ابزارهای مناسب و کاربردی، محصولات تان را به آنها معرفی و به خرید قطعی ترغیب شان کنید.
۵- به عملکرد روزمره و یکنواخت تیم فروش تان قانع نباشید. وضعیت بازار، هر لحظه در حال تغییر و تحول است. توصیه می کنیم تیم فروشتان را با این تحولات همسو و هماهنگ کنید. برای این منظور بهتر است هفته ای یک تا دو جلسه با تیم فروش تان دیدار داشته باشید و ابعاد مختلف تحولات بازار و اقداماتی که باید در این جهت انجام دهید تجزیه و تحلیل کنید.
۶- اگر مشتری هایتان کمتر می شوند یا خرید کمتری انجام می دهند، این یک زنگ ِی خطر برای شماست! باید در اسرع وقت محصولات یا فرآیند نسبت به عیب یاب فروش تان اقدام کنید و نقاط ضعف و اشکالات آن را برطرف کنید. سهل انگاری در این زمینه، به از دست دادن بخش عمده ای از مشتریان تان و در نتیجه افت شدید سود و درآمد کسب و کارتان منجر خواهد شد.
۷- بدون شناخت از نیازها و علایق مشتریان تان، نه در عرصه بازاریابی و نه در عرصهء تبلیغات، راه به جایی نخواهید برد. ارتباطات خود را با مشتریان تان گسترش دهید و استحکام ببخشید و با شناخت بیشتر از آنها و نیازهایشان، امکان فروش و سود بالاتر را فراهم کنید.
۸- همواره توجه داشته باشید که سرمایه گذاری با هزینه کردن متفاوت است. برای دست یابی به سود بیشتر، سنجیده و حرفه ای سرمایه گذاری کنید و با شناسایی هزینه های بی نتیجه، آن ها را حذف یا در جهت سودآور ِی بیشتر هدایت کنید.
۹- بدون فراگیری شیوه های نوین تبلیغاتی که متناسب با نوع محصول و کسب و کار شما باشند، دست به تبلیغات نزنید! تبلیغات، بدون بکارگیری راه کارهای حرفه ای، محکوم به شکست خواهد بود.
۱۰- اطلاعات مشتریان احتمالی و مشتریان بالقوه خود را به صورت یک بانک اطلاعاتی منظم و سازماندهی شده درآورید و برای جذب و ترغیب هر یک به خرید قطعی، برنامه ای دقیق و هدفمند طراحی کنید. عملکرد پراکنده و سنجیده، سوددهی چندانی برایتان نخواهد داشت.
۱۱- فرمول پرداخت حقوق و پورسانت تیم فروش تان را بر اساس شرایط فروش به روز کنید تا تیم فروشتان انگیزه بیشتری برای فروش بالاتر پیدا کند. در صورتی که با تیم فروش تان هماهنگ باشید، در بلندمدت، فروش سودآورتری را تجربه خواهید کرد.
۱۲- برای هر روز، هر هفته و هر ماه از فرآیند فروش تان هدف مشخصی را تعیین و آن را با عدد بطور دقیق مشخص کنید و تمام تمهیدات و مقدمات لازم را برای تحقق این اهداف بسنجید و فراهم کنید. فروش هدفمند، فروشی سرشار از سود و بهره وری خواهد بود.
۱۳- خودتان و گروه تان را همواره از لحاظ دانش فروش به روز کنید و به ابزارهای مختلف فروش حرفه ای مجهز کنید.
۱۴- اگر می خواهید تیم فروش تان به بازدهی و کارایی مورد نظرتان نزدیک تر ِی شوند، دغدغه های مالی آن ها را برطرف کنید و به شکلی برنامه ریزی کنید که آن ها با حوصله و به دور از استرس و در شرایط مطلوب بتوانند فروش داشته باشند.
۱۵- شما تنها نیستید! بسیاری از رقیبان شما سعی دارند با استفاده از نقاط ضعفی که شما به آنها بی توجه هستید، گوی سبقت را از شما بربایند. رقیبان خود را بشناسید! با نقاط قوت و ضعف خودتان هم روبرو شوید، آنها را بپذیرید و در جهت تقویت نقاط قوت و برطرف نمودن نقاط ضعف خود بکوشید. در مقابل، با شناسایی نقاط ضعف حریف می توانید بهتر از همیشه از نقاط قوت خود برای پیروزی و موفقیت استفاده کنید.
۱۶- مراقب باشید خودتان و تیم فروشتان درگیر مسائل حاشیه ای نشوید! تمرکز روی اهدافی که برای فروشتان ترسیم و تعیین کرده اید، رمز موفقیت شما در دست یابی به سود کلان و ایده آل است.
۱۷- با استفاده از هدایا و اشانتیون های تشویق کننده و جذاب، انگیزهء خرید بیشتر را در مشتریان فعلی تان ایجاد کنید. البته مراقب باشید که این روش، جایگزین کیفیت محصولات تان نشود، زیرا محصولات بی کیفیت، حتی با بهترین جوایز و اشانتیون ها هم فروش قابل توجهی نخواهند داشت.
۱۸- چنانچه مدت هاست از شیوه ها و تکنیک های فروش قدیمی استفاده می کنید و از حجم فروش تان راضی نیستید، در اسرع وقت روش های منسوخ و ناکارآمد را شناسایی کنید و کنار بگذارید و روش های اصولی و مناسب با وضعیت بازار را جایگزین کنید.
۱۹- در دسترس باشید! یکی از اشتباهات بسیاری از مدیران فروش این است که تصور می کنند باید کمیاب و دور از دسترس باشند تا نزد مشتری ارزش و اعتبار کسب کنند. برعکس! مشتریان نیاز به تأمین کننده ای دارند که در دسترس بوده و در وقت و موقعیت مناسب بتواند نیازهای آنها را تأمین کند و محصولاتش را در حداقل زمان ممکن با بهترین کیفیت در اختیارشان قرار دهد.
تهیه و تنظیم : دکتر ناصر علی زاده / مربی و مدرس کار آفرینی و بازاریابی
به نقل از سایت رسمی شرکت نیوشانیک در پایان ششمین سال فعالیت نیوشانیک، به رسم دیرین و به منظور تقدیر از تلاش های بی وقفه همراهان وفادار، روز شنبه (۴ فروردین ماه ۱۳۹۷) جشن تقدیر از برترین های ۹۶ نیوشانیک با حضور پرشور نیوشایی ها در تهران برگزار خواهد شد.
دعوین این جشن آن دسته از نمایندگان فروشی هستند که حداقل در ۲ ماه از ۳ ماه فصل زمستان، به رده حامی ارشد یا بالاتر نائل شده باشند.
طی روزهای آتی، جزییات بیشتری از این همایش منتشر خواهد شد و زمان دقیق و محل برگزاری این رویداد به اطلاع نمایندگان محترم رسانده خواهد شد.