رویکرد های نوین مدیریت استراتژیک: مدل دلتا 

مدل دلتا یک رویکرد استراتژیک جدید است‌که برخلاف رویکرد مدیریت استراتژیک کلاسیک، بجای محصول، مشتری را در محور سیستم مدیریت قرار می دهد.
رویکردهای مدیریت استراتژی کلاسیک که بر اصول پنجگانه رقابت پورتر بنا شده اند، بیشتر بر محصول‌گرایی تاکید می‌نمایند. شرکت‌هایی که بر اساس این چارچوب‌ها حرکت می‌نمایند در یک مبارزه رقابتی، رقیب را در مقابل رقیب قرار داده و نتیجه را کسی مشخص می‌نماید که بهترین محصول را ارائه نماید. در نتیجه بیشتر شرکت‌هایی که براساس محصول‌‌گرایی تفکر می‌نمایند، در نهایت تحلیل خواهند رفت.
مدل دلتا توسط آرنولد هاگس و دین وایلد (Dean Wilde and Arnoldo Hax) در پاسخ به تغییرات محیط کسب و کار و بخصوص ظهور ابزارهای ارتباطی جدید توسعه داده شد. ظهور اینترنت توان بالقوه ای در ایجاد ارتباط بوجود آورد و تکنولوژی های شگفت انگیزی را در تجارت الکترونیک و بازرگانی الکترونیک به وجود آوده است.

✅هدف استراتژیک و بنیادین مدل دلتا، برقراری پیوند عمیق با مشتری است، برای رسیدن به این هدف، مدل دلتا سه گزینه متفاوت در اختیار شما قرار می دهد، تا بتوانید به هر مشتری مطابق میل او پاسخ دهید.
?استراتژی بهترین محصول: مشتری به خاطر ویژگیهای محصول شما به سراغتان می آید؛ خصوصیاتی چون: پایین تر بودن قیمت پیشنهادی شمایا کارکرد خاص محصولتان یا برند و یا ظاهر محصول، که موجب تمایز عرضه شما از محصولات رقیب می شود.

?استراتژی راه حل مشتریان: مشتری به این دلیل جذب می شود که شما چیزهایی فراتر از خود محصول به او پیشنهاد می کنید. این امر به طور غیر مستقیم منجر به انتقال دانش و خدماتی می گردد که نیازهای مشتری را پاسخ می گوید.
?استراتژی پایبند سازی مشتریان به سیستم: شما به چنان تسلطی در فضای بازار دست می یابید که مشتری گزینه بهتری غیر از شما ندارد.

گفتنی است استراتژی های ذکر شده با استراتژی های عمومی پورتر همگرا می باشند، همانگونه که ذکر شد تفاوت اصلی مدل دلتا در محور قرار دادن مشتریان به جای رقبا و توجه ویژه به نقش تکنولوژی های ارتباطی نوین می باشد.

چگونه خود محوری مدیران شرکت را از تعالی باز می دارد؟

یادگیری در مدیران خود محور مختل میشود. آنها روز به روز بیشتر در توهمات خود غرق میشوند و در نهایت هم خود و هم سازمان را به تباهی میکشانند.

چگونه خود محوری مدیران شرکت را از تعالی باز می دارد؟

مدیران خود محور آینده سازمان را نابود می کنند. حس خودخواهی آنان باعث می شود خود را محور هر تصمیمی بدانند. آنها برداشت های درونی خود را درست تر از برداشت های دیگران می دانند لذا توجهی به نظرات دیگران ندارند. از این رو در بهترین حالت فکر و نظر دیگران در سازمان بی تاثیر می شود و در بدترین حالت با توهین و تحقیر حق فکر کردن از آنها سلب می شود. طبیعی است در چنین فضایی هرآنکه قدرت اندیشه دارد سرکوب می شود و از حلقه تاثیرگذاری سازمانی کنار گذاشته می شود (یا اگر به هردلیلی شرکت را ترک نکند، سکوت اختیار کرده و منتظر تغییر اوضاع می نشیندکه این امر به شدت سینرژی سازمانی را تحت تاثیر قرار می دهد). با ادامه این روند رفته رفته شرکت، مدیران شایسته و رهبران آینده خود را از دست می دهد. خود محوری مدیر ارشد فرهنگ سازمانی را به گونه ای مسموم می نماید که به ندرت مدیری توانا در آن پرورش یابد. مقاومت در برابر تصمیم یا نقد عملکرد رهبران خودخواه عاقبت خوشی نخواهد داشت لذا فرهنگ سازمانی به سوی تملق گویی و چاپلوسی سوق پیدا می کند، ارزش های سازمانی تغییر می یابد و آنچه اهمیت پیدا می کند همرنگی با مدیر ارشد است و نه نفع سازمان.
شکل ۱ مربوط به یادگیری دو حلقه ای می باشد. انسان ها در بازخورد با جهان واقعی مدل های ذهنی و پنداشت خود از جهان را تعدیل نموده و قواعد تصمیم گیری خود را اصلاح می نمایند در نتیجه با تکرار این حلقه تصور فرد از واقعیت به ذات واقعیت نزدیکتر می گردد اما در افراد خود محور حلقه دوم چرخه یادگیری مختل می گردد (شکل۲). این افراد به دلیل تعصب و خود بینی دچار عارضه درک انتخابی می شوند و هربازخوردی که به مذاقشان خوش نیاید از افق دیدشان حذف می نمایند و یا آن را بی اهمیت می دانند. از سوی دیگر خودمحوری آنها مانع از این میشود که نظرات دیگران را بربتابند؛ لذا مدل های ذهنی و قواعد تصمیم گیری آنها با سرعت کافی اصلاح نمی گردد در نتیجه تصمیم های مناسبی اتخاذ نمی نمایند، از آنجایی که محیط مطابق میل رییس رفتار نمی کند با بازخوردی تقابلی تر به تصمیم وی عکس العمل نشان می دهد. هرچند پس از مدتی شخص قابلی باقی نمی ماند که بخواهد نظر دهد و باعث اصلاح فرآیند تصمیم گیری شرکت گردد. سایر کارکنان جهت حفظ موقعیت خود در مقابل اشتباه ترین تصمیم . از این رو شرکت در گرداب تصمیم های اشتباه بیشتر و بیشتر فرو می رود. غالبا این افراد دچار توهم خود بزرگ پنداری می شوند و توانایی های خود را ماورای انسان های عادی می دانند. با تکرار این حلقه شوم مدیر خودمحور هر روز بیشتر از واقعیت فاصله می گیرد. از آنجایی که عدم درک واقعیت محیط و توانایی همزیستی با آن باعث انقراض است، پایان چنین افرادی معمولا دردناک می باشد.
گاها به دلیل مدیریت استبدادی که چنانچه مدیر ارشد بسیار مستعد و توانا باشد، به دلیل مزایای تمرکز در تصمیم گیری ، شرکت حرکت رو به رشدی را تجربه خواهد کرد و حتی ممکن است این حرکت همراه با یک جهش قابل توجه باشد. اما مطالعات نشان می دهد این حرکت بی داوم است و چند سال بعد پس روی با سرعت سرسام آوری آغاز خواهد گردید. در هر حال آنچه مسلم است عدم تواضع و خود محوری مدیر ارشد در دراز مدت به سازمان آسیب وارد می کند و در حرکت سازمان بسوی تعالی اختلال ایجاد می کند.

photo_2016-10-19_10-57-32

پی نوشت: این متن برداشتی از کتاب خوب به عالی جیم کالینز، کتاب پویایی های کسب و کار جان استرمن و تجربیات شخصی نویسنده می باشد. جهت اطلاعات بیشتر در مورد حلقه های یادگیری می توانید به کتاب پویایی های کسب و کار نوشته جان استرمن مراجعه فرمایید.