تو این هفته خودت را بیشتر دوست داشته باش و به خودت احتران بزار و خود را بابت گذشته و تصمیماتت سرزنش نکن و برای افزایش آگاهی خود وقت بذار.
تکنیک چهارم :
تو این هفته دست کم سه نفر را خوشحال کن حالا میتونه کمک مالی باشه و یا عاطفی
تکنیک پنجم :
شکرگذاری را تو برنامه روزانه این هفته خودت بگنجان و حتما و حتمن بنویس و با صدای بلند خدا رو بابت داشته هات ( خودت ، سلامتی ات ، خانواده ات ، شغلت ، خونه ات ، ماشینت و شادابی ات شکر کن !
تکنیک ششم :
این پیام ارزشمند و هر آگاهی که تو این هفته بدست آوردی یا دیدی را برای همه عزیزان و دوستانت بفرست و تو بالا بردن سطح انرژی جمعی با من همراه شو . قطعا آگاه کردن دیگران برای زندگی بهتر کارمای خوبی برای همه ما به همراه داره …
تعاریف مختلفی برای دیجیتال مارکتینگ وجود دارد، اما بهطور کلی، بازاریابی اینترنتی به مجموعه فعالیتها برای ترویج یا فروش محصولات، سرویسها یا خدماتی بربستر اینترنت گفته میشود، درواقع به بازاریابی که در فضای اینترنت صورت میگیرد، دیجیتال مارکتینگ میگویند.
به گزارش ایران هشدار – در این گزارش به توضیح مفهوم بازاریابی اینترنتی، دلایل استفاده از آن و مزایا دیجیتال مارکتینگ نسبت به بازاریابی سنتی خواهیم پرداخت.
در حالی که به پایان نوزدهمین سال از قرن بیستویکم میلادی نزدیک میشویم، سرعت رشد و پیشرفت فناوری همچنان با روندی صعودی در حال افزایش است، در چندین سال اخیر سبک زندگی و روش کار مردم جهان تغییرات بسیار گستردهای داشته و نمیتوان مشخص کرد که تا چند سال آینده، زندگی انسانها به چه سمت و سویی حرکت خواهد کرد. تاثیر لوازم هوشمند، اینترنت و فضای مجازی بیش از آنچه تصور میشد، بر جزئیات زندگی مردم در سراسر جهان نمود پیدا کرده و به همین جهت تعاریف جدیدی نیز بهوجود آمده است که شاید تا ۱۰ یا ۲۰ سال گذشته، اصلا وجود نداشت.
به عنوان مثال با رشد روزافزون استفاده کاربران از اینترنت، تبلیغات و بازاریابی بر بستر این شبکه جهانی در حال حاضر یکی از تخصصیترین و پردرآمدترین مشاغل محسوب میشود که تا قبل از سال ۲۰۰۰ توجه خاصی به آن نمیشد و دلیل آن عدم فراگیر بودن اینترنت مانند سالهای اخیر است. در این روزها دیگر همه افراد حداقل یک حسابکاربری در یکی از شبکههای مجازی دارند و هر روز دقایقی به شبکه مجازی مورد علاقه خود سر میزنند، مدت زمان استفاده مردم از اینترنت به شدت افزایش پیدا کرده و رقابت سایتهای اینترنتی برای رشد تعداد مخاطبان خود، به جنگی تمام عیار تبدیل شده است. همانطور که گفته شد این تغییرات موجب شده تا مفاهیمی جدید و مشاغل تازهای به زندگی انسانها وارد شود و سبک زندگی مردم را دگرگون کند.
یکی از مهمترین تخصصهای فعلی که نام آن را زیاد میشنویم، دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی اینترنتی است، دیجیتال مارکتینگ تعریف سادهای دارد، اما راهها و رشوهای آن کمی پیچیده است و به ذهنی خلاق و آشنا به اینترنت و فضای مجازی نیاز دارد، در طی دو گزارش قصد داریم تا به صورت مختصر و با زبانی ساده به تعریف دیجیتال مارکتینگ، اهداف آن، مبانی کار و در نهایت روشهای متداول اجرای دیجیتال مارکتینگ بپردازیم، با ما همراه باشید:
دیجیتال مارکتینگ چیست؟
تعاریف مختلفی برای دیجیتال مارکتینگ وجود دارد، اما بهطور کلی، بازاریابی اینترنتی به مجموعه فعالیتها برای ترویج یا فروش محصولات، سرویسها یا خدماتی بربستر اینترنت گفته میشود، درواقع به بازاریابی که در فضای اینترنت صورت میگیرد، دیجیتال مارکتینگ میگویند.
دردنیای امروز، تبلیغات تلوزیونی، بیلبوردها، تبلیغات خیابانی، تلفنی یا حضوری دیگر تنها راههای جذب مشتری محسوب نمیشوند، مردم حال بیش از پیش زمان خود را در اینترنت و فضای مجازی میگذرانند و به همین جهت، این بستر به مکان بسیار مناسبی برای بازاریابی تبدیل شده است.
البته بازاریابی اینترنتی کمی پیچیدهتر و تخصصیتر از بازاریابی در دنیای واقعی است، شاید بیش از ۵۰ درصد تاثیرگذاری افراد در دنیای واقعی، چهرهای مناسب و زبانی شیوا باشد که با اشاره به مهمترین ویژگیها یا خدمات ارائه داده شده، باعث جذب افراد میشود، اما در دنیای مجازی انواع بازاریابی و روشهای بازاریابی تنوع بیشتری دارد و دانش تخصصی بیشتری را نیز میطلبد، اما در کار بازاریابی، حال به هر شکلی، تجربه یکی از مهمترین عوامل برای موفقیت در جذب مشتری یا افزایش مخاطب محسوب میشود.
دیجیتال مارکتینگ به چه صورت کار میکند و مزایای آن چیست؟
شاید هنگامی که نام بازاریابی اینترنتی یا دیجیتال مارکتینگ را میشنوید تنها به تبلیغات موجود در سایتهای مختلف یا صفحات و کانالهای فضای مجازی فکر کنید، اما در واقع این نوع بازاریابی یکی از سادهترین روشهای بازاریابی اینترنتی محسوب میشود، انواع زیادی از بازاریابی دیجیتالی به شکلی تخصصی اجرا شده که کاربران اصلا متوجه آن نمیشوند، نکته مهم آن است که بازاریابی به معنی تبلیغات نیست، به همین دلیل بسیاری از انواع بازاریابیهای اینترنتی بدون تبلیغ یا ارائه مطلبی انجام میگیرد، این روشها بخش تخصصیتر و پیچیدهتر بازاریابی اینترنتی هستند که در بخش دوم گزارش با آنها آشنا میشویم.
اما به طور کلی بازاریابی اینترنتی همان بازاریابی مرسوم است که در نهایت به فروش محصولات یا سرویسها و خدمات شرکتها منجر میشود، در دنیای مجازی مهمترین راه کسب درآمد افزایش مخاطبان است، به همین جهت قبل از هرچیزی داشتن یک سایت پویا با مطالب مفید و کاربردی، یک کانال جذاب یا یک صفحه با اطلاعات تخصصی در شبکههای مجازی، به جذب مخاطبان کمک میکند، پس از این موارد، تبلیغات و دیگر روشهای بازاریابی اینترنتی باید مورد استفاده قرار بگیرد، در واقع تا زمانی که خدمات خوبی ارائه نشود، تبلیغات و بازاریابی گسترده تاثیر چندانی نخواهد داشت.
دو مزیت اصلی دیجیتال مارکتینگ نسبت به بازاریابیهای سنتی چیست؟
صرفهجویی در زمان و هزینه
در بازاریابی سنتی به تیم گسترده و متشکل از افراد زیادی نیاز دارید که هر کدام وظیفهای را برعهده خواهند گرفت، در بازاریابی دیجیتال اینگونه نیست، گاهی حتی یک نفر میتواند تمام نیازهای یک سایت را از نظر بازاریابی برآورده کند و به این ترتیب هزینه نهایی کاهش پیدا میکند. بهطور مثال ساخت یک تبلیغات تلوزیونی چقدر هزینه دارد؟ در کنار آن پخش آن از شبکههای اصلی و پرطرفدار خود یک هزینه جداگانه و سرسامآور خواهد داشت، اما در دنیای مجازی ساخت یک کلیپ کوتاه تبلیغاتی و انتشار آن در برخی موارد کمتر از ۳۰ درصد یک تبلیغات تلویزیونی تمام میشود که بازدهی بسیار بیشتری دارد و به نفع شرکت تبلیغ کننده خواهد بود.
جذب مخاطب تخصصی
در بازاریابی سنتی جذب مشتریان مناسب کسبوکار شرکت بسیار دشوار است، البته این مورد درباره تمام کسبوکارها صادق نیست، اما بهطور کلی یافتن مشتریان تخصصی در فضای مجازی بسیار آسان است. بهطور مثال فرض کنید یک فروشنده کنسول بازی یا لوازم جانبی آن با تبلیغ در سایتهای تخصصی گیم و بازی میتواند بهراحتی خدمات خود را برای هزاران جوان و نوجوانی که به این حوزه علاقهمند هستند و روزانه از مطالب آن سایت استفاده میکنند، به نمایش بگذارد، یا یک سایت آشپزی مکان بسیار مناسبی برای تبلیغ فروش لوازم آشپزخانه، کلاسهای هنری و تخصصی برای بانوان است، یافت مخاطب هدف با این تعداد گسترده در دنیای واقعی بسیار سخت است.
خراب بودن بازار کار بر هیچ کس پوشیده نیست، هم برای افرادی که جویای کار هستند و هم افرادی که شغل دارند اما هنوز با شغل ایدهآلشان فاصله زیادی دارند. خوشبختانه در این اوضاع خراب افرادی هم هستند که میتوانند مسیر را برای افرادی که به دنبال شغل هستند، هموار کنند. این افراد کسانی هستند که در زمینه کوچینگ شغلی فعالیت دارند.
مطابق آخرین آمارها، آمریکا چیزی حدود ۱۱.۸ میلیون نفر بیکار دارد آن هم مطابق آمارهایی که دقیق نیستند و فاقد افرادی هستند که به کارهای احمقانهای مشغولند که هر آن به دنبال ترک آن هستند.
ما در اینجا با دونا سویدان، یک کوچ حرفهای با بیش از ۱۵ سال سابقه کار در این زمینه به گفتگو نشستهایم تا هنر و علم نهفته در حرفه کوچینگ شغلی را بهتر بشناسیم و درک کنیم که چگونه یک کوچ شغلی میتواند شما را برای چنین بازار آشفته و میلیونها رقیب در این زمینه آماده کند.
کوچینگ شغلی واقعاً چیست؟
رویکرد ما در این کار از دو حوزه مستقل اما مشابه تشکیل شده است که یکی از آنها کوچینگ و دیگری مشاوره است. هدف این کار حمایت از افراد در گرفتن تصمیمات آگاهانه درباره توسعه حرفهای آنها در کنار ابزارهای دیگری همچون نوشتن سوابق کاری، نامههای اداری و ایجاد پروفایل در لینکداین برای رسیدن به اهداف مورد نظر است.
اگرچه همه کوچهای شغلی آموزشهای کلینیکی ندیدهاند ممکن است که تعاریف آنها در این زمینه با کوچهای آموزش دیده متفاوت باشد. در حالت کلی کوچینگ رویکردی راهحل محور است که شامل کار کردن با مراجع برای رسیدن به گامهای قطعی برای رسیدن به اهداف شغلی است و مشاوره یک رویکرد فرآیندمحور است که در آن شما مسائل رفتاری، احساسی یا روانشناسی را که میتواند آرزوهای شغلی یک نفر را تحت الشعاع قرار دهد بررسی میکنید.
بااینحال فضیلت اصلی کوچینگ شغلی این است که به افراد کمک میکند تا موقعیتهای حرفهایشان را با درجه بالاتری از صداقت، کنجکاوی، همدلی و شفقت ارزیابی کنند.
رایجترین سوبرداشت درباره کوچینگ شغلی چیست؟
یکی از رایجترین سوبرداشتهایی که من با آن برخورد داشتهام این است که داشتن یک رزومه خوب همه آنچیزی است که افراد به آن نیاز دارند و اینکه کوچ شغلی میتواند شغل مطلوب را برای شما پیدا کند. همچنین تصور رایج دیگری هم وجود دارد که میگوید کافی است در یک جلسه کوچینگ شغلی شرکت کنید تا چالشهای شغلی شما مرتفع شود. در صورتی که فرد به به ۸ تا ۱۰ ساعت مشاوره نیاز دارد تا بتواند مزیتهای واقعی کوچینگ را درونی کند.
یک فرد معمولی از کار کردن با یک کوچ شغلی چه چیزهایی میتواند به دست بیاورد؟
مراجعه کنندگان بهطور معمول میتوانند انتظار داشته باشند که اعتمادبهنفس، چشمانداز، حمایت و الهاماتی را طی جلسات به دست آورند. آنها همچنین این احساس را دارند که رابطه کوچینگ به آنها احساس آسودگی میدهد. میدانیم که جستجو برای کار میتواند مقدار مشخصی از اضطراب، ترس و احساس ناتوانی در افراد به وجود بیاورد و بنابراین من اغلب با مراجعان برای رها شدن از این احساسات کار میکنم تا آنها بتوانند درک کنند که چگونه این عوامل میتوانند به عنوان مانعی در حرفه آنها خود را نشان دهد.
اخیراً یکی از مراجعهکنندگان من نمیتوانست الگوی ذهنی خود را برای دادن رزومه کاری به درگاههای یافتن آنلاین شغل درهم بشکند هرچند که امکان گرفتن نتیجه از آن هم زیاد نبود. بعد از کمی بررسی او آشکار کرد که پدر و مادرش هر دو شخصیتهای سخت و بدون انعطافی داشتند که همیشه مانع او از بیان خویشتن بود و او را وادار میکرد تا برای کمک درخواستی نداشته نباشد از ترس آنکه مبادا با رد خواسته خود همراه شود. من مجبور شدم او را تشویق کنم تا اعتمادبهنفس خود را برای حضور داشتن در شبکهها افزایش دهد.
علاوه بر آن ارزیابیهای متعددی هم وجود دارد که کوچهای شغلی میتوانند از آن برای کمک به مراجعانشان بهره بگیرند، ارزیابیهای شخصیتی، راههای پیدا کردن گرایشها و تشخیص اینکه افراد به چیزهایی افتخار میکنند و اینکه چه کارها و مکانهایی میتواند بهترین مکان برای یک فرد باشد.
من از یک روش دیگر هم استفاده میکنم که آن را روش «۳۶۰» درجه میخوانم در این روش من از همه دوستان و خانواده بازخوردهای سازنده میگیرم و از مراجع میخواهم که فهرستی از سؤالات را برای همکاران و افراد محبوب خود ارسال کند و آنها پاسخها را مستقیماً برای من بفرستند و به این طریق من میتوانم گزارشی برای مراجعهکننده خود تهیه کنم.
در چه زمانهایی استفاده از یک کوچ شغلی میتواند بیشترین بهره را برای افراد به ارمغان بیاورد؟
درحالی که اعتقاد شخصی من این است که کوچینگ شغلی در هر نقطهای از مسیر حرفهای میتواند مفید باشد اما میتوانم بگویم که بهترین نقطه آن در ابتدای مسیر حرفهای و پس از به پایان رساندن دانشگاه است زیرا از این طریق افراد میتوانند قدمهای بعدی خود را بسیار استوار بردارند با داشتن ذهنیتی که به آنها کمک میکند تا مسیر حرفهای خود را درک کنند و آن را برای خود هموارتر سازند.
آیا ناراحتیهای مشخصی در مسیر شغلی وجود دارد چیزی که از بیشتر مراجعان خود بشنوید؟
من این جملات را زیاد میشنوم که از شغلم متفرم اما نمیدانم چه کار دیگری میتوانم انجام دهم اما چیزی که بسیار مرا شگفت زده میکند این سؤال است که نمیدانم با این مهارتهایی که دارم چکار باید بکنم و اینکه نیاز دارم بدانم دقیقاً میخواهم چه کاری را انجام دهم و اینکه چگونه باید به آنجا برسم.
اضطراب شغلی نیز چیزی است که دائماً من با آن مواجه میشوم. این اواخر مراجعان من ناراحتی خود را برای استفاده از رسانههای اجتماعی مانند لینکدین ابراز میکنند.
چه چیزی بیشترین رضایت به عنوان یک کوچ را برای شما به همراه میآورد؟
هیچ احساسی با این مساله قابل مقایسه نیست که مراجع شما به تدریج نسبت که موقعیتی که در آن قرار گرفته امید خود را بیاید آن هم بعد از زمانی که دچار احساس ناامیدی و گمگشتی شده بود. من مراجعانی داشتهام که از احساس بیعلاقگی مطلق به کار خود به افرادی با نگرشهای تازه و باانگیزه در کار خود تبدیل شدهاند.
اگر میتوانستید یک قانون طلایی را درباره رضایت شغلی بگویید، آن چه چیزی میتوانست باشد؟
اگر شما کاری را انجام میدهید که واقعاً از انجام آن لذت میبرید، اصلاً به مساله رضایت شغلی فکر نمیکنید. بهترین حالت آن این است که یک همسویی میان کار شما و ارزشهای شما وجود داشته باشد. فقط در این حالت است که احساس رضایت شغلی برای شما ممکن میشود. اگر شما به دنبال این مساله هستید که از شغل خود احساس رضایت داشته باشید پس باید کاری مطابق با ارزشهای خود را انتخاب کنید. اگر در حال حاضر از شغل خود احساس رضایت میکنید مطمئن باشید که شغل شما در راستای ارزشهای شما قرار دارد.
اگه دوست داری با ما مشاوره ای در کوچینگ شغلی داشته باشی با یک تماس یا پیام در خدمت هستیم .
هدفی برای خود میگذاریم. بعد از مدتی نمیدانیم کجای کار هستیم. طی مسیر میکنیم یا به بیراهه رفتهایم. متوجه میشویم یک جای کار میلنگد. ولی دقیق نمیتوانیم اشکال کار را پیدا کنیم.
خواستههایی داریم. مثلاً:
میخواهیم لاغر شویم؛
میخواهیم بیشتر حواسمان به خودمان باشد؛
میخواهیم کمتر از موبایل استفاده کنیم.
و خواسته های زیادی که همیشه بصورت روزانه با خود تصور می کنیم
هر خواستهای از نیازی بر خواسته است؛ اما برای رسیدن به آن، بیشتر از خواستن لازم است.
اشکال همهٔ اهداف بالا واضح نبودنشان است. در هیچکدام مشخص نیست که منظور از لاغری، چه وزنی است؟ منظور از توجه به خویش، چه مقدار از زمان در روز است؟ استفاده کمتر از موبایل یعنی چقدر کمتر؟
مشکل اینگونه اهداف این است که فقط انگیزه ایجاد میکند. انگیزه پیدا میکنی تا چیزی را در خود تغییر دهی. مشتاق و پیگیر هستی تا هرچه زودتر به اهدافت برسی. برای مدتی کارهایی در جهت رسیدن به آن انجام میدهی ولی بعد از کوتاه زمانی رهایش میکنی.
بعد از مدتی، نمیدانی چه مقدار راه آمادهای والان کجای مسیر هستی! نمیدانی تا اینجا دستاوردت چه بوده و چقدر به هدف نزدیک هستی!
اما در اصل مشکل ازآنجا شروع میشود که اهداف ملموس نیست.
تصور کن که درحرکت بهسوی مقصد نامشخصی هستی. از کجا متوجه میشوی که در مسیری؟ چطور میتوانی مسافت طی شده را اندازه بگیری؟ چه زمانی میفهمی که رسیدی؟
این همان مشکلی است که برای نداشتن هدف مشخص و ملموس پیش میآید. به سمتش میروی، کارهایی را انجام میدهی ولی تغییری پدیدار نمیشود.
شروع تغییر
برای تغییر راههای مختلفی وجود دارد، اما پیشنیازی دارد که برای انواع آن، یکسان است. برای هر تغییر لازم است تا:
۱. متوجه شرایط ناخوشایند شوی؛ بخشی از زندگی که ناراحتکننده است و میخواهی آن را تغییر دهی.چرا همیشه شرایط هستش که ما را مدیریت می کند چرا ما نتوانیم شرایط رو نسبت به اهدافی که در نظر داریم تغییر دهیم .پس اولین نقطه عطف موفقیت مدیریت و یا تغییر شرایط بحرانی و مشکلاتی است که می خواهد ما رو از هدف دور کند .
۲. آیندهای لذتبخش را تصور کنی؛ آیندهای که در آن شرایط خوشایند و بدون ناراحتی فعلی داری.
۳. بهسوی تصویر آینده حرکت کنی؛ برای رسیدن به هدف، آنچه لازم است را مشخص کنی و اولین قدم را بهسرعت برداری.
ممکن است بدانیم چه چیزی ناراحتمان میکند و چه شرایطی برایمان ناخوشایند است اما ایدهای از مرحلهٔ دوم و سوم تغییر نداشته باشیم. در صحبتهای روزمره، مطالعههای جانبی و تجربههای زندگی متوجه این شرایط میشویم ولی هنوز قدمی برای تغییر برنداشتهایم.
شاید به این دلیل باشد که هنوز نمیتوانیم تصویری از آیندهٔ بدون ناراحتی تصور کنیم؛
فکر میکنیم که برای تغییر، شرایط زندگیمان مختل میشود و ممکن است توانایی تحملش را نداشته باشیم؛
از اینکه دوباره شکست بخوریم، نگرانیم و میترسیم.
اما روشی وجود دارد که میتواند هر هدفی را واضح کند یا آن را «هوشمند» کند.
هدفگذاری هوشمند (S.M.A.R.R.T)
در این روش، هدف:
مشخص است (Specific)
بتوان آن را نام برد. ویژگیهای کیفی مانند تمرکز، پشتکار و یادگیری مشخص نیستند. ولی تمرکز در نوشتن، پشتکار روزانه در نوشتن و یادگیری مهارتهای جدید نویسندگی، مشخص هستند.
قابلاندازهگیری است (Measurable)
قابلسنجش و شمارش باشد. اینکه میگویی میخواهم لاغر شوم قابلسنجش نیست. لاغری برای هرکس تعریفی دارد. بهتراست وزن لاغری را مشخص کنی.
دستیافتنی است (Achieveable)
در اراده و کنترل شخص باشد. نمیتوان تغییر شخص دیگری را در این دسته گنجاند. نمیشود ترک سیگار همسر، تغییر رفتار پرخاشگری فرزند یا برخورد متناسب دوست را بهعنوان هدف انتخاب کرد. این اهداف مربوط به دیگریاند و دستیافتنی نیستند.
واقعبینانه است (Realistic)
هماهنگ با شرایط و تواناییهای شخص باشد. رفتن به قلهٔ اورست در سه ماه آینده، هم مشخص است، هم قابلاندازهگیری و هم دستیافتنی (در بلندمدت)! اما زمانی که توانایی و مهارتهای کوهنوردی را نداشته باشی، واقعبینانه نیست.
مرتبط باهدفهای دیگر است (Relevant)
با خواستههای دیگر هماهنگ باشد. بهتر است هدفهایی را انتخاب کنی که با یکدیگر هماهنگ و در یک راستا باشند.
زمانبندیشده است (Timely)
در بازهٔ زمانی، تعریفشده باشد. هفتهٔ دیگر، سه ماه آیند، ۵ سال بعد و…
پس :
انتخاب هدف هوشمند اولین گام برای رسیدن به خواستهمان است.
قبلا یک معلم خجالتی در مهدکودک بودم که در یکی از مناطق محروم زندگی می کردم.
تازه خانه ام را عوض کرده بودم، تازه ازدواج کرده بودم، و تازه بعنوان معلم مهدکودک استخدام شده بودم.
در دهه بیست سالگی عمرم بودم و درست مثل بقیه دوستان و همسن و سال هایم ناامید و سرخورده.
عاشق تدریس بودم، اما بخاطر وضعیت اقتصادی امنیت شغلی نداشتم.
همین مسئله باعث شد دنبال درآمد بیشتر باشم، و در همین جستجو با بازاریابی شبکه ای آشنا شدم.
شاید از بیرون بنظر نمی رسید که شانس موفقیت بالایی داشته باشیم.
مطمئنا نمی توانستم یکی از ده نفر اول لیست کسی باشم اما در عوض آمادگی یادگیری داشتم، متعهد بودم، و تشنه تغییر.
بالاخره با پشتکار و تعهد به رشد فردی و حرفه ای توانستیم یک سیستم راه انداخته، و به بقیه کمک کنیم تا شروع خوبی داشته باشند.
در چهار سال اول، که دیگر ۲۹ ساله شده بودم، به اولین حقوق بگیر شرکت با درآمد ماهیانه شش رقمی رسیدم، و در تیم خود چند حقوق بگیر با درآمد شش تا هفت رقمی را هم آموزش می دادیم که سوار اتومبیل های مجانی شده و از سفرهای لوکس به مقاصد عالی لذت می بردند.
حتی از اینها بهتر دنبال کردن عشق مان در کمک به کودکان نیازمند در سرتاسر دنیا بود.
چطور شروع کردیم؟
وقتی کسب و کارم را شروع کردم تنها خواسته ام کسب ۳۰۰۰ دلار درآمد بیشتر در ماه بود تا اگر شغل تدریس را از دست دادم به مشکلی برنخورم.
من و مادرم اولین مشاوران شرکت بودیم، به همین خاطر سرشاخه ای نداشتیم که ما را هدایت کند.
قبلا مربی آموزش محصول بودیم و به همین خاطر در این شرکت کاری را انجام دادیم که بلد بودیم
شروع کردیم به فروش محصولات بسیار.
اینکار عالی بود چون من به همان چند صد تا هزار دلار اضافه در ماه رسیدم.
از نتیجه این شغل پاره وقت کاملا راضی بودم، و مادرم (سرشاخه من) هم عاشق کارش بود چون از فروش من درآمد بیشتری هم بدست می آورد.
احساس می کردیم بخت در خانه مان را زده و این فرصت کسب و کار راز ما بود که حسابی مراقب آن بودیم!
همچنان به فروش محصولات ادامه دادیم…خیلی طول نکشید که با داستان های موفقیت رهبرانی با درآمدهای شش و هفت رقمی در سایت Networking Times آشنا شدیم.
آنها چطور چنین درآمدی داشتند؟
همه آنها برای بهره بردن از تلاش هایشان و چندبرابر شدن درآمدشان یک تیم ساخته بودند. وقتی از فروش محصول به مشتری یابی برای پیوستن به کسب و کارم رو آوردم، در عرض چند ماه حسابم را چک کردم و دیدم از آن به بعد درآمد با سرعت موشک بالا می رود.
در فرهنگ لغت انگلیسی وبستر این واژه به معنای جستجو در معدن طلا معنی شده است.
مشتری یابی همان فرایند صحبت کردن با مردم به امید یافتن کسی است که علاقه دارد به شما پیوسته یا محصولات شما را خریداری کند.
در طول همین فرایند گفتگوها بین افراد زیادی جستجو می کنید تا فقط چند نفری را پیدا کنید که مایلند به شما بپیوندند.
بعد از آن، آدم های زیادی خواهید داشت که به شما می پیوندند و کیفیت کاری آنها با هم متفاوت است.
بااینحال، برای تغییر زندگی تان فقط به چند شریک قدرتمند نیاز دارید. اینها همان “طلا”ی شما هستند!
شاید لازم باشد با آدم های زیادی حرف بزنید تا همین چند نفر را پیدا کنید— درست مثل الک کردن سنگریزه ها برای جدا کردن طلا.
اگر به شما می گفتم در حیاط خانه تان چهار شمش طلا هست، همه جای حیاط را زیرورو نمی کردید تا آنها را پیدا کنید؟ قطعا می کردید!
چطور به اینجا رسیدم؟
من یک نمونه زنده برای اثبات این حقیقت هستم که بازاریابی شبکه ای جواب می دهد.
من زمان زیادی را صرف الک و غربال کردن آدم ها کردم.
می توانم ادعا کنم از پنج سال پیش که کارم را در این حرفه شروع کردم با هزاران نفر صحبت کرده ام.
بیش از صد نفر به شبکه من پیوسته اند.
حدودا سی نفر دارم که با سرعت متوسط در این کسب و کار مشغول به کار هستند.
نه رهبر برتر دارم که سه نفر آنها بخش اعظم درآمد من را تامین می کنند.
برای بقیه چه اتفاقی افتاد؟
بعضی ها محصول سفارش می دهند، گهگاهی تبلیغ می کنند، و بعضی ها با خودشان فکر کرده اند الان زمان مناسبی برای آنها نیست.
درست مثل هر شغل دیگری، اگر با شانس خود رهبر و افراد متوسط خوبی پیدا کنید قدرت بالایی دارد.
“برای پیدا کردن طلا باید سنگریزه های زیادی را الک کنید.”
شانس های شما کدامند؟
این درس را فراموش نکنید:
“موفقیت مستقیما به میزان تمایل شما به تلاش برای یافتن دیگرانی مثل خودتان وابسته است که خود را متعهد به موفقیت می دانند.”
تا وقتی به طلا برسید و مثل من سه رهبر میلیون دلاری پیدا کنید حاضرید چند بار “نه” بشنوید؟
البته اگر می دانستید که شانس ها کجا جلوی پای تان سبز می شوند کار خیلی آسان تر می شد
.اما یک مشکل وجود دارد: شما برای خودتان یک مجموعه خوش شانسی دارید که تا وقتی به موفقیت نرسید متوجه نمی شوید چه هستند.
پس اگر هنوز شرکای قدرتمند خود را پیدا نکرده اید یا می توانید همین الان همه چیز را رها کرده و فرض کنید این کسب و کار در مورد شما جواب نمی دهد و یا اینکه درک کنید درحال بازی کردن کارت هایتان هستید.
پس به کسب و کار خود مهلت بدهید تا بزرگ شود! قوی باشید. کم نیاورید! به جستجوی طلا ادامه دهید!
و به اون گفت روی زمین برای خود نقطهای پیدا کن تا همونجا منزلگاه تو باشه
گل از اون بالا منطقهای رو دید زرد رنگ،
سرزمین وسیع و پهناوری بود
پیش خودش گفت من همینجا میمونم
رو به خدا کرد و گفت:
خدایا منو همینجا قرار بده
خدا گفت گل من اینجا مناسب تو نیست؛
گل گفت خدایا خودت به من گفتی انتخاب کن و من هم اینجا رو انتخاب کردم
خدا گفت:
نه همین که گفتم
گل نالید که خدایا تو دل منو آزردی
چرا با من این کار رو کردی
کره زمین میچرخید و گل نظارهگر زمین بود
ناگهان گل منطقهای رو دید آبی
رنگ آبی که از بالا برق زیبایی داشت
زیبایی و برق رنگ آبی
دل گل رو با خودش برد
گل گفت خدایا من اینجا رو میخوام
خدایا من و همینجا پایین بزار
خدا گفت گل من اینجا هم مناسب تو نیست
گل گفت خدایا چرا منو اذیت میکنی چرا به من سخت میگیری
تو دل منو گل آفریدی
شکننده و عاشق و حالا مدام دل عاشق منو میشکنی
چرا اون چیزی که بهش علاقهمند میشم و عاشق رو از من دور میکنی
خدا گفت همین که گفتم؛
و کره زمین همچنان میچرخید
گل گریه میکرد و با چشمان گریان به زمین نگاه میکرد
دلش گرفته بود
خسته شده بود
دوری اون دوتا سرزمین خیلی اذیتش میکرد
به طوری که از خدا آرزوی مرگ میکرد.
دوست داشت زود منزلگاهی رو پیدا کنه
دیگه براش هیچی مهم نبود عشق مهم نبود، فقط یه چیز مهم بود
دیگه خسته شده بود دوست داشت سریع جایی رو پیدا کنه و توش منزل کنه
ناگهان چشم گل به سرزمینی افتاد سبز و زیبا
گل پیش خودش فکر کرد و گفت
عجب جایی چقدر اینجا سبزه
سبز مثل برگهام
مثل ساقهام
حتما اینجا جای منه
خدا میخواسته من اینجا باشم که نگذاشته او دو مکان قبلی بمونم
آره بابا جای من اینجاست
گل عاشق و دل دادهتر از گذشته شده بود
عاشقتر از گذشته
رو به خدا کرد و گفت خدایا فهمیدم چقدر دوستم داری
تو همین رو میخواستی
خدایا منو اینجا قرارم بده
زود باش دیگه طاقت ندارم
خدا گفت گل من اینجا هم مناسب تو نیست
جای دیگهای رو انتخاب کن
گل گریه کرد و گفت:
خدایا چرا با من اینکار رو میکنی
من گلم دل منو نشکن
خدایا من با تو قهر میکنم
خودت برام جایی پیدا کن
تو برای خواستههای من اهمیتی قایل نیستی
خدا گفت: به من توکل می کنی؟
گل گفت: هر کاری دوست داری بکن.
خدا دست گل رو گرفت و در تاریکی شب او را در جایی گذاشت.
گل از بس گریه کرده بود خوابش گرفت
و ندید که خدا او را کجا گذاشت.
گل خواب بود که نوری ملایم به چشمش خورد
آروم چشماش رو باز کرد
تا چشماش رو باز کرد
دونه دونههای آبی خنک ریخت روی صورتش
گل خیلی تشنه بود
تشنه تشنه
با قطرههای آب تشنگیش رو بر طرف کرد
با آب چشماشو شست
وقتی چشماش بازتر شد
دید پیر مردی مهربان با وجدی که توی چشماش فریاد میزد
داره گل رو نگاه میکنه
گل اطرافشو نگاه کرد
خدا اونو گذاشته بود توی یه باغچه کوچک
توی خونه یه پیرمرد تنها
پیر مرد خدا رو شکر کرد
که گلی زیبا توی خونش در اومده
گلهای دیگه به گل تازه وارد سلام گفتن و از اون استقبال کردن
گل عاشق رو به آسمون کرد و به خدا گفت:
خدایا منو توی این باغچه کوچک گذاشتی
من لیاقتم این بود
یا اون سرزمینهای قشنگی که دیدم
این بود اون سرزمینی که به من وعده داده بودی
خدا گفت:
اولین جایی رو که دیدی اسمش بیابان بود
جایی که توش آب نیست و خاکش داغه داغه
تو اونجا بیش از چند دقیقه طاقت نمیآوردی و میمردی
گل گفت:
خوب اون سرزمین آبی چی بود
خدا گفت:
اون قسمت دریا بود
دریا پر آبه
آب شور
تو اونجا خفه میشدی و می مردی
گل گفت خدایا
اون سرزمین سبز رنگ که هم جنس و رنگ خودم بود چی؟
خدا گفت:
اسم اون سرزمین جنگله
جنگل پر از درختهای بلند و تو هم رفته هست
تو گلی هستی کوچک که احتیاج به آفتاب داری
وجود اون درختهای بلند به تو اجازه نمیداد که آفتاب بخوری
تو بدون آفتاب خشک میشدی و میمردی
گل گفت:
اینجا کجاست
خدا گفت:
اینجا باغچه کوچک پیرمردیه که به تو میرسه
آبت میده، کود برات میریزه، مواظب حشرههای موذی روت نشینه …
گل گفت: خدایا پس چرا تو منو آنقدر عاشق کردی
چرا اونجاها رو به من نشون دادی
خدا گفت:
همه اینها بخاطر این بود که بفهمی و کاملاً درک کنی که من چقدر تو رو دوست دارم
اگر از اول میآوردمت اینجا این قدر که الآن میدونی دوست دارم اون موقع نمیفهمیدی
من تو رو اونقدر دوست دارم که دلم نمیخواد تو سختی بکشی
اگر توی صحرا میمردی صحرا هم از مرگ تو غمگین میشد و دل مرده میشد
من هم به خاطر تو هم بخاطر صحرا این کار رو نکردم
صحرای منم قشنگه پر از زیباییهاست
اگر تو توی دریا میمردی هم دریا ناراحت میشد هم ماهیهای توی دریا
تو خودت میدونی چقدر دریا قشنگه و زیبا
اگر توی جنگل میمردی جنگل از قصه دق میکرد و خشک میشد
اونوقت تمام حیوانها هم میمردن
حالا میبینی من همه شما رو دوست دارم
گل و دریا و صحرا و هر چیزی که توی دنیاست
همتون زیبا هستین و زیبا
گل گفت خدایا منو ببخش تو چقدر مهربون هستی و ما چقدر نادون
اما یه چیزی روی گل مونده بود
رنگ گل از داغ عشق سرخ سرخ شده بود.
سرخ سرخ.
تاسوعای حسینی، روز پای مردی و وفاداری پیروان امام حسین علیه السلام و دهم محرم عاشورای حسینی روز امتحان بزرگ الهی که تاریخ را آوازه ی مردانگی خود نمود . یک آزاد مرد با ۷۲ تن یاران با وفایش این روز بزرگ معرفت و آزادگی را پدید آورد . ایام سوگواری و سالروز شهادت این مرد بزرگ به همراه یاران با وفایش بر عزاداران واقعی و آنهاییکه علاوه بر شور حسین راه حسین (ع) را نیز طی می کنند و همیشه معرفت و شعور حسینی رو نیز با خود همراه دارند تسلیت باد.
حتما شما هم بارها این جمله را شنیده اید: “خودت باش”. اما چه معنایی می تواند پشت این جمله ساده و در عین حال مبهم قرار گرفته باشد؟ همه می دانیم که مشکلی وجود دارد، و باید رفع شود. اما مشکل دقیقا چیست و چگونه می توان آن را حل کرد؟ در ادامه مطلب به این موضوع خواهیم پرداخت.
۱-خودتان را پیدا کنید و با استفاده از کلمات خود را تعریف کنید.
“اسکار وایلد” شاعر و نویسنده معروف ایرلندی، با همان زیرکی و شوخ طبعی همیشگی در جایی گفته است: “خودتان باشید؛ دیگران از پیش جای خود را گرفته اند”. هرچند به طنز اما تمام حقیقت در همین جمله ساده گنجانده شده است. شما نمی توانید خودتان باشید، مگر اینکه، در ابتدا تمام آنچه که هستید را بپذیرید و درک کنید. این باید اولین هدف شما برای شروع باشد. کمی وقت صرف کنید تا بتوانید گوهر درونی وجود خود را کشف کنید. برای رسیدن به این هدف، با خودتان رو راست باشید و ببینید که چه چیز هایی را واقعا دوست دارید و از چه چیز هایی بیزار هستید.
نگاهی بیندازید به جنبه های مختلف زندگی و تمام انتخاب هایی که پیش روی شما قرار دارد. با سعی و خطا، به حس واقعی و درونی خود نسبت به تمام این انتخاب های موجود رجوع کنید. اگر حس واقعی شما یک انتخاب را رد می کند یا انتخاب دیگری را می پذیرد، شما هم از همان حس پیروی کنید و آنرا حقیقت وجودی خودتان بدانید.
برای مثال اگر یک حس درونی شما را به سمت فیلم های کمدی، آهنگ های شاد و رقص و پایکوبی می کشاند، به هر دلیلی نسبت به آن مقاومت نشان ندهید. حقیقت وجودی شما با این واژه تعریف می شود: شاد! شما شخص شادی هستید و هرگونه مقاومتی شما را از خودتان و آنچه که هستید دور می کند.
هنگام کشف ارزش های حقیقی خودتان، ممکن است بعضی از ویژگی ها کاملا با شخصیت شما در تضاد باشد. اما هنگام سعی و خطا، تمام ویژگی های متفاوت شخصیتی در فرهنگ ها، مذاهب، افراد مشهور، بزرگان و غیره را در نظر بگیرید و آنها را با شخصیت حقیقی خودتان بسنجید. ببینید که کدامیک از این ویژگی ها واقعا با شخصیت شما همخوانی دارند.
۲-در گذشته گیر نکنید و مانع رشد خود نشوید.
یکی از برداشت های غلط، از این موضوع (که باید خودمان باشیم) این است که تصمیم بگیریم خود را براساس یک دوره زمانی خاص تعریف کنیم. شما تمام زندگی خود را همچنان صرف بودن شخصی در گذشته می کنید که سالها پیش بوده اید؛ درحالی که شخصیت واقعی شما با گذشت زمان رشد می کند و وارد مراحل جدیدی می شود. به خودتان اجازه رشد کردن، شکوفا شدن و بلوغ بیشتری بدهید. ناملایمات و اشتباهات گذشته را پشت سر بگذارید و آنها را رها کنید.
سعی کنید تمام اشتباهات و انتخاب هایی که تا کنون داشته اید را بپذیرید و به این باور برسید که گذشته دیگر، درگذشته است. تمام تصمیماتی که گرفته اید و هر آنچه که بوده اید، با توجه به شرایط و اتفاقات آن زمان شکل گرفته اند و اکنون، دیگر دست از سرزنش کردن خود بردارید، از اشتباهات خود درس بگیرید و با دانستن این مطلب که تمامی ناملایمات گذشته شما را به فرد قویتری بدل کرده است، به رشد شخصیتی خود ادامه دهید.
به آدمهای اطراف خود که با افتخار می گویند با ۱۶، ۲۶ یا ۳۶ سالگی خود تفاوتی نکرده اند، دقت کنید. آیا افرادی انعطاف پذیر، آسانگیر و شاد هستند؟ معمولا نه؛ این افراد دائما درگیر این موضوع هستند که مبادا تغییری در آنها رخ ندهد و بنابراین توانایی قبول ایده های جدید، درس گرفتن از دیگران و رشد کردن برایشان سخت است. ممکن است به اشتباه فکر کنند که تمام سعی آنها بر این است که “خودشان باشند” اما تنها خود را برده گذشته ای کرده اند که می بایست سالها پیش رهایش می کردند. رشد کردن به لحاظ شخصیتی در هر دوره و مرحله ای از زندگی، برای رسیدن به خودِ حقیقی، سلامت احساسات و بلوغ فکری، امری ضروری است.
۳-نگرانی از اینکه دیگران درمورد شما چه فکر می کنند را متوقف کنید.
بعضی ها از شما خوششان می آید و بعضی دیگر هم نه. تقریبا غیر ممکن است که خودتان باشید و در عین جال به این فکر کنید که “آیا دیگران فکر می کنند من آدم بامزه ای هستم؟ آیا او فکر می کند که من خیلی چاقم؟ آیا به نظر آنها من احمق هستم؟ آیا من به اندازه کافی باهوش، معروف یا با مزه هستم که بتوانم با آنها دوست شوم؟”
برای اینکه بتوانید خودتان باشید، باید خود را از تمامی این نگرانی ها رها کنید و اجازه دهید که شخصیت شما و آنچه که هستید آزادانه جریان پیدا کند.
به هر حال، حتی اگر خودتان را به خاطر خوشامد عده ای تغییر دهید، باز هم ممکن است عده ای دیگر طرز رفتار جدید شما را نپسندند و شما به جای اینکه روی توانایی ها و استعداد ها خود تمرکز کنید و آنها را بهبود ببخشید، تا ابد گرفتار سیکل معیوبی می شوید که در آن دائما باید به فکر خوشامد دیگران باشید و مدام ماسک عوض کنید.
اینکه بخواهید همه را راضی نگه دارید و همیشه به دنبال عشق و احترام دیگران باشید، در نهایت به رشد شخصیتی و اعتماد به نفس شما صدمه می زند. چه کسی به حرف دیگران اهمیت می دهد؟ همانطور که الینور روزولت گفته است: “هیچ کس نمی تواند احساس حقارت را در شما به وجود آورد، مگر اینکه شما این اجازه را به او بدهید”. چیزی که مهم است این است که به ندای درونی خود گوش دهید و اگر احساس ضعف و عدم اعتماد به نفس می کنید، باید اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.
آیا این به این معنی است که نظر هیچ کسی در زندگی اهمیت ندارد؟ جواب منفی است. باید به نظرات دیگران اهمیت داد اما نباید به دیگران اجازه داد که نظراتشان را به ما تحمیل کننن. نباید اجازه داد که نظزات منفی دیگران نسبت به ما به هر دلیلی در ما رسوخ کند. بهتر است به نظرات افرادی توجه کنید که خیرخواه شما هستند و دلسوزانه بدور از هرگونه غرض ورزی نظر خود را برای بهبود شخصیت ما بیان می کنند و قبول نظراتشان را به ما واگذار می کنند.
این مطلب را در نظر بگیرید که نظر یک فرد تنها به این دلیل که صلاح شما را می خواهد، لزوما درست نیست. اجازه ندهید که دیدگاه شخصی دیگران مسیر زندگی شما را به اشتباه تغییر دهد حتی اگر با تمام وجود خیر و صلاح شما را بخواهد. به جای تکیه بر احساسات، بر قدرت تعقل خود تکیه کنید.
تحت تاثیر جو حاکم و فشار های منفی اجتماعی نظر خود را تغییر ندهید. اگر به درست بودن چیزی باور دارید نباید از فشار نادرست جو حاکم بترسید و خودتان را بر آن اساس تغییر دهید. حداقل کاری که می توانید بکنید این است که با احترام کامل به باور خود سکوت کنید و آن جو منفی را ترک کنید. برای مثال دروغگویی، تملق و چاپلوسی، بی احترامی به دیگران، دزدی، رشوه خواری و پایمال کردن حقوق افراد و آسیب رساندن به دیگری به هر نحوی و در هر شرایط زمانی و مکانی همواره غلط است. اگر نمی توانید شرایط را تغییر دهید، دلیل نمی شود که خودتان را تغییر دهید. بهترین کار این است که آن جامعه مسموم را ترک کنید. این جامعه می تواند یک جامعه کوچک مانند محیط تحصیلی یا کاری باشد و یا می تواند به وسعت یک شهر یا یک کشور باشد.
تفاوت بین نیش و کنایه، تهدید و تمسخر را از نظرات خیرخواهانه تشخیص دهید. تفاوت انتقاد های سازنده از انتقاد مخرب می تواند از زمین تا آسمان باشد. به این معنی که پیروی از یکی شما را به عرش می رساند و پیروی از دیگری شما را به زمین خواهد کوبید. دلایلی مانند حسادت و دشمنی باعث می شود که فردی در لباس یک دوست، از پشت مانند یک دشمن به شما خنجر بزند. بهترین راه این است که همواره از خانواده و از دوستان قدیمی و قابل اعتماد خود مشورت بگیرید و در این بین همواره بر قوه تعقل خود تکیه کنید و درگیر احساسات و همچنین تلقینات پوچ دیگران نشوید.
۴-با خودتان صادق و رو راست باشید.
چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟ همه ما دارای نواقصی هستیم و همواره سعی می کنیم رشد کنیم و به انسان بهتری بدل شویم. اگر به هر دلیلی در مورد جنبه ای از وجود خود احساس خجالت و عدم اطمینان می کنید و چه به لحاظ فیزیکی یا شخصیتی احساس می کنید که باید آن قسمت از وجود خود را پنهان کنید، باید طرز فکر خود را تغییر دهید.
به جای انتخاب واژه هایی مانند “عیب”، “ایراد” و یا “نقص” برای تعریف آن قسمت از وجودتان که شما را آزار می دهد، واژه بهتری پیدا کنید مانند “ویژگی منحصر به فرد” یا به سادگی آن را به عنوان کاستی های طبیعی و وجودی خود بپذیرید. با خودتان صادق باشید اما بی جهت خودتان را سرزنش نکنید. این طرز تفکر را در مورد دیگران نیز به کار ببرید و انتظار نداشته باشید که همه چیز و همه کس کامل و بی نقص باشند. بین نگاه صادقانه و نگاه منتقدانه تفاوت وجود دارد؛ هنگام انتخاب واژه ها برای تعریف خود و دیگران، باید یاد بگیرید که مراقب طرز گفتار خود باشید.
هنگام بحث کردن با خودتان یا دیگری، از یک تاکتیک به خصوص استفاده کنید: “اعتراف به نواقص و کاستی ها!”با قبول اشتباهات و نواقص خود، بلافاصله ادامه بحث و جدال در مورد این موضوع با خودتان یا دیگری، بیهوده به نظر می رسد و برعکس انکار واقعیت، جدال بی پایانی را بین شما و دیگران رقم خواهد زد. پذیرش و اعتراف به کاستی ها، مزیت دیگری نیز دارد و آن این است که بعد از آن، به جای فرار از واقعیت، سعی می کنید آن کاستی ها را تا جای امکان بپذیرید یا برطرف کنید.
اگر می خواهید صادق باشید باید علاوه بر دیدن کاستی ها و نواقص، نقاط قوت و در واقع نیمه پر لیوان را نیز ببینید. در غیر این صورت نگاه شما به قضیه کاملا صادقانه نخواهد بود. هنگام انتقاد کردن، ابتدا نقاط قوت هر چیزی را مطرح کنید و سپس با لبخند، صداقت و ملایمت انتقاد خود را مطرح کنید. اگر هدف شما از مطرح کردن انتقاد، برطرف شدن آن کاستی ها است، این روش دوستانه ترین و صادقانه ترین نوع مطرح کردن انتقاد، چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگری است؛ یک نقد صادقانه و سازنده.
۵-ریلکس باشید.
نگرانی و اضطراب را کنار بگذارید. شما چیزی برای پنهان کردن ندارید و به اندازه هرکس دیگری حق دارید که در هر لحظه و هر مکانی بدون اینکه آزادی دیگری را سلب کنید، خودتان باشید و لذت ببرید. ممکن است کسی طرز نشستن، ایستادن، خندیدن و لباس پوشیدن شما را نپسندد؛ خب این مشکل خودش است و ربطی به شما ندارد.
اگر در حضور عده ای اشتباهی از شما سر زده است که باعث خنده همه شده، خب حتما قضیه خنده دار بوده است؛ چرا خود شما به این قضیه نخندید؟ دست و پای خود را گم نکنید. اگر باعث آزار کسی شده اید از او عذر خواهی کنید و در صورت لزوم خسارت را بپردازید. به همین سادگی! یک خاطره جالب که می توانید برای دوستان خود تعریف کنید.
۶-به گونه ای با خود رفتار کنید که با بهترین دوست خود رفتار می کنید.
دوستان و نزدیکان از جایگاه ویژه ای در زندگی ما برخوردارند. بسیار خوب، اما چه کسی از خود شما به شما نزدیک تر است؟ برای خودتان همان ارزش و احترامی قائل شوید، که برای با ارزش ترین افراد زندگیتان قائل هستید. اگر مجبور بودید که روزی را با خودتان به تنهایی بگذرانید، بهترین، باحالترین، باصفاترین و خوشایندترین فردی که می توانستید باشید را (در حالی که “خودتان باشید”) چگونه توصیف می کردید؟ بهترین ورژن شما چگونه می تواند باشد؟ این ایده را با تمام وجود باور داشته باشید و به عنوان نقطه شروع به کار بگیرید. خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید و دوست داشته باشید.
نسبت به خودتان مسئولیت به خرج دهید و روی عزت نفس خود کار کنید.اگر کسی نیست که به شما گوشزد کند که چقدر با ارزش هستید، خودتان این موضوع را مدام به خود یادآوری کنید که فردی ویژه، شگفت انگیز و با ارزشی هستید. هنگامی که واقعا به این باور برسید، دیگران نیز این انرژی برخواسته از اعتماد به نفس شما را دریافت و بی درنگ این باور را تائید خواهند کرد.
۷-هویت خود را بپرورانید و آن را بی پروا ابراز کنید.
نحوه به خصوص نشستن، ایستادن، لبخند زدن، طرز صحبت کردن و یک سبک و استایل خاص، هر آنچه که هست، همگی هویت شما را تشکیل می دهند و باید به آن افتخار کنید. اگر از جاده اصلی منحرف شده اید و اگر در خلاف جهت آب شنا می کنید، باید بدانید راه های رسیدن به خودتان هیچ ارتباطی به راه های متفاوتی که ممکن است دیگران انتخاب کنند، ندارد. به جای اینکه “گونه ای مشابه از تعداد بی شماری باشید” سعی کنید که یک “شخصیت منحصر به فرد” یا بهتر بگوییم “خودتان” باشید.
هرچه که از تقلید و دنباله روی دیگران دور شوید و به علایق خود، بیشتر نزدیک شوید، شخصیت منحصر به فرد خود را بهتر پیدا می کنید و هرچه هویت و شخصیت خود را بهتر ابراز کنید، موفقیت بیشتری برای ایجاد رابطه با کسانی پیدا می کنید که اینگونه شخصیت شما را می پسندند.
پنهان کردن شخصیت اصلی یا ابراز چیزی غیر از آنچه که هستید، در نهایت باعث می شود کسانی را به به خود جذب کنید که رابطه ای با شخصیت اصلی شما برقرار نمی کنند و در نتیجه رابطه عمیقی نیز برقرار نخواهد شد. لقمه ای را با زحمت به دور سر خود چرخانده اید و عاقبت نیز چندان دلچسب نبوده است. بهتر این است که در عوض خودتان را پیدا کنید، شخصیت و هویت واقعی خود را بی پروا ابراز کنید و ارتباط بسیار عمیق تری را با افرادی برقرار کنید که شبیه به شما فکر می کنند و تمام آنچه که واقعا هستید را می پسندند.
۸-خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.
اگر همواره تمام سعی شما بر این است که کسی باشید که در واقع نیستید، باید بدانید که با این رویه هیچگاه خوشحال و راضی نخواهید بود. این قضیه از آنجا شروع می شود، که شما خودتان را با دیگران مقایسه می کنید و این آغاز گامی است در یک سراشیبی لغزنده. شما تنها ظواهری را می بینید که تبلیغات تجاری برای عموم به تصویر می کشند، اما قادر نیستید از پس این دنیای پر زرق و برق و ساختگی دنیای واقعی این افراد را ببینید. با مقایسه خودتان با آنها، بیش از اندازه به آن تصویر ترسیم شده اعتبار و بها می دهید و ارزش خودتان را بر اساس یک توهم تو خالی پایین می آورید. اشتباه نکنید، قصد نداریم که زیبایی را کم ارزش جلوه دهیم؛ قصد ما این است که به شما بفهمانیم، تنها یک تعریف به خصوص از زیبایی وجود ندارد.
زیبایی در یک تعریف به خصوص و واحد جای نمی گیرد.تنها تعریفی که شاید بتوان از زیبایی داشت اینگونه است: “زیبایی، یک هماهنگی است بین اجزای مختلف یک چیز.” درست مثل یک قطعه موسیقی، هرگونه ترکیب هماهنگی بین نتهای موسیقی، زیبا است؛ اما خوشبختانه به دلیل سلایق گوناگون افراد، هرکس ممکن است سبک خاصی از موسیقی را بپسندند.
اینکه بخواهید ناهماهنگی های ظاهری خود را رفع کنید شاید منطقی به نظر برسد، اما اینکه بخواهید خودتان را تغییر دهید و شبیه شخص دیگری شوید، با توجه به تمام آنچه تاکنون گفته شد، به هیچ وجه منطقی نیست.
جذابیت اهمیت بسیار بیشتری نسبت به زیبایی دارد.زیبایی در واقع تنها یکی از فاکتور هایی است که در خدمت جذابیت یک فرد قرار می گیرد. حتما خود شما هم با افراد بسیاری برخورد کرده اید که چندان زیبا نیستند اما فوق العاده جذابند. این جذابیت از فاکتورهای دیگری مانند، اعتماد به نفس، زبان بدن (Body Language)، طرز صحبت کردن، تحصیلات، استعداد هنری، شوخ طبعی و غیره نشأت می گیرد. پس تنها به فاکتور زیبایی ظاهری تکیه نکنید.
با خودتان منصف باشید. گاهی زیاده روی در مقایسه باعث می شود که یک سیب را با یک پرتقال مقایسه کنیم. برای مثال به تازگی فیلمنامه نویسی را شروع کرده ایم اما خود را با یک نویسنده و تهیه کننده مطرح هالیووودی مقایسه می کنیم. نتایج سالها تجربه و تلاش شبانه روزی را با خودمان مقایسه می کنیم. واقع بین باشید و به جای مقایسه، دیگران را الگوی خود قرار دهیم و با الهام گرفتن از آنها برای خودمان ایجاد انگیزه کنیم.
خودتان را با خودتان مقایسه کنید.توانایی های شما در لحظه تغییر می کنند و باید تمام تلاش خود را به کار ببرید که در هر لحظه از لحظه پیش بهتر شوید. اگر با مقایسه حال و گذشته خود به این نتیجه رسیدید که هیچ پیشرفت قابل ملاحظه ای نداشتید و حتی شاید پسرفت کرده باشید، آنگاه حق دارید که خودتان را سرزنش کنید و دوباره با قدرت به سوی جلو گام بردارید.
مقایسه کردن، باعث رنجش می شود. کسی که تمام وجودش را ضعف حاصل از این رنجش ها فرا گرفته باشد، قادر به تمرکز بر روی مفهوم عبارت “خودت باش” نخواهد بود چون دائما درگیر تعقیب فرد دیگری است.
۹-صبور باشید.
اینکه به یکباره تصمیم بگیرید که خودتان باشید ممکن است از دید دیگران کمی عجیب به نظر برسد و برای اینکه هم خودتان و هم دیگران به این قضیه عادت کنید، به کمی گذشت زمان نیاز دارید. در نهایت برای دیگران هیچ چیز بهتر از این نیست که با فردی باشند که هیچ ماسکی به چهره ندارد و فقط خودش است.
نکته ها:
“خودت باش” به این معنی نیست که “خودخواه باش”. گاهی از روی احترام و گاهی برای شاد کردن دل دیگران باید روی علایق و خواسته هایمان پا بگذاریم و چیزی را تجربه کنیم یا کاری را انجام دهیم که مورد علاقه ما نیست.
در محیط کاری باید دستورات مافوق خود را انجام دهید حتی اگر خوشایند شما نباشد و همچنین در محیط تحصیلی نیز باید تابع مقررات و سرفصل های تعیین شده باشید. اگر به هر دلیلی این شرایط را نمی پسندید، بهتر است محل کار، دانشگاه یا رشته تحصیلی خود را تغییر دهید.
شهردار شهر آباد برای شهروند محترم چه کسی باید باشد؟
یادداشتی ازدکتر ناصر علی زاده
در باب آبادی کلانشهر تبریز سخن بسیار ووقت اندک، ولی نکته ای که کاملا مشخص هست خصوصیت شخصی است که مدیریت این شهر را به عنوان شهردار در دست خواهد گرفت . لذا آبادی شهر، کسی را می طلبد که از مدیریت و تخصص بالایی برخوردار باشد تا انتظار آبادی شهر در مقابل شهروند محترم در شهر اولین ها را بتواند در کارنامه ی عملکرد خود رقم بزند . و واقعیت امر این هست که بنا بدلایلی تا حالا این مردم غیور این لذت را نچشیده اند البته نمی خواهم بی انصافی کرده باشم، بودند شهردارانی که نهایت تلاش خود را در آبادانی شهرمان بکار گرفتند ولی همیشه یک پای کار لنگ بوده هست واین لذت به تمام معنی نتوانسته است کام مردم شهر اولین ها را شیرین کند وشاید بتوان بواضح و شفاف گفت که شاید علت آن درگذشته به خود مردم و نوع رای و انتخابشان برمی گردد. در بررسی تمام دلایل این معضل، چاره ای جز رسیدن به اتاق سیاست گذاری شهر نخواهیم داشت و با نیم نگاهی بر عملکرد شوراهای ادوار گذشته ی این شهر، می توانیم برای گفته ی خود سند و برهانی ارایه کرده باشیم که بی شک مهر تایید را رقم خواهد زد، و اینک پس ازگذشت سالیانی ، شاهد ایجاد تغییراتی در فضای تبلیغ انتخاباتی شورای شهرمان شدیم و انتظاراتی که مردم از نامزدهای انتخاباتی داشتند، صراحتا موید این مسئله بود . علیرغم این اتفاقات می توان گفت که همچنان نتوانسته ایم به آن نکته ی ایده آل درفرهنگ تبلیغات انتخاباتی و نوع انتخاب دست پیدا کنیم و رسالت عظیمی بر دوش نخبگان شهر و اصحاب رسانه هنوز وجود دارد و بایستی در برنامه ریزی های آینده در دستور کار خود برای رسیدن به ظرفیت لازم و کافی را داشته باشند . خدا را شاکریم که باب امیدواری و نکات روشنی از آن بر روی مردم گشایش پیدا نمود و توانست سیگنالهایی را درانتخابات ۲۹ اردیبهشت برگوش سیاستمداران و سران نظام برساند وآن عزم واراده ی عمومی و ملی بود که شاید تا حالا آن ظرفیت لازم ایجاد نشده بود تا پیام رسان خواسته و اراده ی خود باشند، لذا نمی خواهم با این قلم ناقص خود در مقوله ی انتخابات دواردهمین دوره ریاست جمهوری در این مجال کوتاه و محدود وارد شوم که پردازش به این امر مهم فضایی دیگر می طلبد که خود قصه مجمل دارد و هزاران تفسیر. اما در بحث انتخابات شورای شهر،لیستی از اشخاص با کم ترین هزینه های تبلیغاتی ودر زمان محدود و کوتاهی به مردم معرفی شد و مردم فهیم با درایت خود و اینکه« نه» برجسته ای به سیاست و عملکرد گذشتگان گفتند و پیام خود را مبنی برایجاد تغییر به گوش بزرگان رساندند و اینک در آستانه ورود به این تغییرات هستیم که باید توسط وکلای منتخب این مردم پاسخ داده شود وگام اول که اصلی ترین وظیفه ی این اتاق سیاست گذاری است باید در رایزنی و مشاوره نهایت دقت و تامل را نموده و از تصمیم گیری های عجولانه و ناپخته و یا سفارشات حزبی و گروهی خودداری کرده وازهمین جایگاه رسانه باید به حضور نمایندگان منتخب مردم شریف ، عارض شوم که الان در جایگاه تصمیم سازی ودر نهایت انتخابی سرنوشت ساز قرارگرفته ایدو نقطه ی شروع ثبت کارنامه عملکرد چهار ساله ی شما از همین تصمیم سرنوشت ساز رقم خواهد خورد. همین ایستگاه ، محل انتخاب شماست که بر شما فرکانس ها و امواج مثبت و یا منفی ایجاد خواهد کرد، لذا باید با درایت کامل و بهره گیری از نخبگان وکارشناسان وبا تاسی از خواست و اراده ی مردمی ،انتخاب شما از نوع انتخاب مردم و منطبق بر همین سیگنال های ارسالی قرار گیرد. اگر خدای ناکرده دست پول ها ی کثیف و رانت خواری که همان نقطه ی انحصارگرایی است بخواهد با بدست گرفتن وسیله ی قدرت برای ایجاد اقتداروحفظ چارچوپ انحصارگرایی حاکم برشما نفوذ کرده و درانتخابی تاریخی و سرنوشت ساز این شهرکهن بر سر دو راهی و یا انتخابی غلط و اشتباهقرار دهد، مطمئن باشید بازنده این آزمون بزرگ ، شما خواهید بود و بی شک بعد از چهار سال ضربدر صفرخواهید شد و دوباره نقطه سر خط.
پس بیایید با لبیک گویی به این خیزش عظیم و احساس حماسی و تاریخی مردم همیشه درصحنه ی جهانشهر تبریز با درکی درست از این پیام ارسالی، کسی را برای سپردن این شهر کهن و تاریخی انتخاب کنید که نقطه شروع تغییر و ایجاد تحولات بنیادین دراین کلانشهر و حرکت بسوی توسعه ی پایدار شهری را درآستانه ورود به تبریز ۲۰۱۸ شاهد باشیم وبا این گام اساسی لذت وافتخار زندگی وحیات را درشهر اولین ها برای مردم قهرمان و شهید پرورش بچشانید. رمز موفقیت شورای پنجم در ایجاد تغییرات اساسی در مدیریت شهر می باشد. بیایید از تکراری بودن چهره های آزموده شده ی سوخته ، جلوگیری کرده ومردانی ازجنس مردم شریف راکه اولا شناخت درستی ازتبریز کهن و مردم غیورش داشته اند و دربین این مردم همیشه دارای محبوبیت بوده وهستند و همیشه با مردم بودن را یکی از ارکان لاینفک زندگی خود می دانند وانشاء الله خواهند
دانست، برگزینید و با علم و آگاهی به تخصص و تعهدشان، مهم تراز همه،پاک دستی و صداقتشان که شعار موفقیت اکثریت شما نمایندگان منتخب مردم درایام انتخاباتی برای تشکیل شورایی پاک بود و از معیارهای مهم این انتخاب توسط مردم قرارداده شد ، بتوان شهرداری مردمی، متخصص، متعهد وپاک برای شهری آباد درشان شهروند محترم را برای یکی از کلانشهر های مهم کشورکه بیشک نقش حیاتی و سرنوشت ساز را در کشور و منطقه دارد، درک و احساس نمود.